راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

مرور مطالب منتشر شده راه توده
غفلت های دیروز
با سکوت امروز جبران نمی شود

راه توده- بهمن 1374: ما معتقدیم هر نیروی مترقی، هر نیروی آزادیخواه، هر نیروئی که به هر اندازه – ولو جزئی- با ارتجاع مخالف است، در هر کجا و هر موقعیتی که هست، باید به هر قیمت و با تمام نیرو موقعیت خود را حفظ کرده و سد راه یکه تازی ارتجاع شود. سیاست گروه های اپوزیسیون خارج از کشور نیروهای ارتجاعی در جمهوری اسلامی را منفرد نخواهد کرد، بلکه برعکس و در صورت اصرار و پیگیری این مشی، آنها را به حاکم مطلق ایران تبدیل خواهد کرد چنان که بتوانند سرنوشت و آینده ایران را به تنهائی و با سازش با امپریالیسم تعیین کنند.

 

 

 

جنبش سبز مردم ضمن آنكه بسیاری از مسایلی را كه در گذشته مطرح بود امروز در عمل حل كرده است، اما بطور همزمان با مسایل نوینی یا به ظاهر نوینی برخورد می كند كه نیازمند بررسی است. برای ما كه امروز راه توده های دهه هفتاد را مرور می كنیم، در آنها عناصر و اندیشه هایی را می بینیم كه در زمان خود جزیی از هویت راه توده بوده و امروز می تواند پاسخگوی گوشه ای از مسایل جنبش سبز ما نیز باشد.

 

یكی از پایه ای ترین مواردی كه بسیار در راه توده مورد بحث قرار گرفت، مسئله رابطه نیروهای سیاسی با حاكمیت بود. پرسش این بود كه نیروهای مترقی ایران آیا می توانند داخل حاكمیت شوند و آن را از درون تصرف كنند؟ یا برعكس باید حاكمیت را از بیرون به زیر بكشند؟ اپوزیسیون خارج از كشور ایران بدین پرسش براساس تمایلات خود پاسخ می داد و می پنداشت كه بجای ورود به حاكمیت و تسخیر آن از درون باید آن را از بیرون تسخیر كرد. البته این گزینش ناشی از آن بود كه اپوزیسیون خارج از كشور ایران نه درك درستی از وضع جامعه ایران داشت، نه از وضع حكومت و نه حتی از وضع خارج كشور. در حالیكه پاسخ بدین پرسش امری دلبخواه نیست كه بتوان میان گزینه های مختلف گزینه مطلوب خود را برگزید. این شرایط جنبش است كه پاسخ را تعیین كرده و می كند.

این مشی اپوزیسیون البته بسود حكومت بود. آن برنامه اخراج از حاكمیت و كسب قدرت مطلقه كه حكومت ابتدا از طریق نظارت استصوابی، سپس تقلب و سرانجام با كودتا انجام داد، اپوزیسیون خارج كشور ایران از نیروهای سیاسی می طلبید كه بعنوان یك اقدام "انقلابی" خود انجام دهند. راه توده كه دربرابر چنین نابخردی و حركت مطابق خواست حكومت ایستاده بود متهم شمرده می شد.

مردم ما البته در انتخابات مجلس پنجم و ششم و ریاست جمهوری دوم و بیست و دو خرداد پاسخ خود را دادند. آنان به راه مقابل خواست حكومت، به راه به زیر كشیدن حاكمان رفتند و نه به راه سپردن همه اهرم های حكومت بدست آنان. اما نباید تصور كرد كه اینگونه اندیشه ها به راحتی میدان را خالی خواهند كرد.

از یاد نبرده ایم كه "عبور از خاتمی" و "خروج از حاكمیت" پس از انتخابات دوم خاتمی، چه لطمه عظیمی به جنبش مردمی و جنبش اصلاجات وارد كرد. به از دست رفتن مواضعی در حاكمیت انجامید كه امروز برای باز پس گرفتن هر جز كوچك آن خون صدها و هزاران تن در خیابان ها بر زمین باید ریخته شود. اگر حاكمیت خود دست به مقابله لجوجانه و نابخردانه با خواست مردم نزده بود، پیروزی جنبش سبز ما تازه آن می شد كه دوران محمد خاتمی را تكرار كنیم. "خروج از حاكمیت" انفعالی را به جامعه و جنبش ما تحمیل كرد كه امروز داریم تاوان آن را با زندانی شدن زنان و مردان و جوانان  و با خون فرزندان خود می پردازیم.  

از اینگونه خطرها در آینده هم وجود دارد. در كنار علی خامنه ای كه اصرار دارد جنبش سبز و اصلاحات را بقول خود از "كشتی نظام" پیاده كند، یعنی دست آن را از حكومت كوتاه كند، كسانی هم هستند كه از بیرون تحت عنوان "اپوزیسیون" همان نسخه "تحریم انقلابی" و "خروج از حاكمیت" را برای جنبش سبز می پیچند. این همه فشار به میرحسین موسوی و مهدی كروبی برای كنار گذاشتن خواست "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" چه معنای دیگری دارد جز چشم پوشیدن از ورود به حاكمیت و پس گرفتن رای مردم؟ چه معنای دیگری دارد جز آنكه حكومت را بگذارید برای خامنه ای و احمدی نژاد و بروید در خارج از كشور اپوزیسیون شوید؟ در حالیكه جنبش سبز مردم ما می گوید این پشت كردگان به انقلاب هستند كه قانون اساسی را زیر پا گذاشته اند و آنان هستند كه از حاكمیت باید اخراج شوند.

اینها سخنان امروز راه توده نیست. بیش از دو دهه است كه آن را تكرار می كند و متاسفانه تجربه نشان داده كه این میخ در برخی مغزهای سنگی شده فرو نرفته و نخواهد رفت. مشابه این سخنان را ما در آستانه انتخابات مجلس پنجم هم گفتیم و هشدار دادیم كه باید برای ورود به حاكمیت كوشید و نه برای كنار ماندن از آن. مقاله ای كه برای این شماره مرور راه توده در نظر گرفته ایم بخشی از این بحث ها و تلاش ها و نامه نگاری های آشكار و غیرآشكاری است كه راه توده در آستانه انتخابات مجلس پنجم انجام داد تا اگر نه همه اپوزیسیون خارج كشور، لااقل نامه مردم را به ضرورت حضور فعال در كارزارهای مربوط به انتخابات مجلس قانع كند. در آن زمان امیدی در سمت تغییر در سیاست نامه مردم در ما بوجود آمده بود كه مربوط می شد به اینكه  به "طرد ولایت فقیه"، شعار دهه پنجاه حزب توده ایران یعنی "جبهه واحد ضددیكتاتوری" نیز در این نشریه افزوده شده بود. جبهه واحد ضددیكتاتوری قطعا نسبت به طرد ولایت فقیه نیم گام به جلو بود، ولی ضمنا نشان می داد كه نامه مردم شرایط بكلی دگرگون شده ایران پس از انقلاب را همان شرایط دهه پنجاه شاهنشاهی می‌پندارد و شعارهای آن دوران را تقلید می كند. مقاله ای كه در زیر چكیده آن را می خوانید با امید تبدیل این نیم گام به یك گام كامل در شناخت اوضاع ایران نوشته شد، امیدی كه متاسفانه سرانجامی نیافت و نامه مردم به ستیز خود با واقعیت ادامه داد، كه نشانه های ان را در تحریم انتخابات مجلس پنجم و ریاست جمهوری دوم خرداد و حتی انتخابات مجلس هشتم با توصیه به جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب برای شرکت نکردن در انتخابات دیدیم. ما بموقع خود مستندات این توصیه ها و موضع گیری ها را منتشر خواهیم کرد. سرانجام در انتخابات دهم نیز در تفسیر کناره گیری خاتمی و به میدان آمدن موسوی تلویحا نوشت موسوی و احمدی نژاد با هم تفاوتی ندارند! اینها تماما ممکن نشد مگر براثر عناد با واقعیات جامعه و حاکمیت و نوعی لج بازی با راه توده و مشی توده ای آن.

 چكیده ای از این مقاله را كه همه صحبت های بالا را نیز در خود دارد در زیر می خوانید.

 

راه توده شماره 44

دوره دوم بهمن ماه 1374

 

اعلام "جبهه ضد دیکتاتوری" اقدامی است در حد

 

نیم گام به جلو!

 

... ما در گفتگوی خود با "نامه مردم" همواره اعتقاد داشته ایم، که باید بر روی عمده ترین و مهمترین مسائل و مبانی اختلافات تکیه کرد و از خزیدن در سایه روشن ها و دیگر روش‌های بی فایده‌ اجتناب ورزید. به همین دلیل نیز مخالفت و گفتگوی ما با نامه مردم عمدتا در حول مسائل عمده ای نظیر شعار "طرد رژیم ولایت فقیه"، چگونگی مبارزه برای آزادی ها، نحوه برخورد با جنبش داخل کشور متمرکز بوده است. بنابر این می خواهیم یک بار دیگر به دلائل واقعی اختلاف نظری "راه توده" و "نامه مردم" باز گردیم.

 

مفهوم "تضعیف" ارتجاع

براستی پایه و اساس اختلاف خط مشی "راه توده" و "نامه مردم" در کجاست؟

این اختلاف در اساس خود باز می گردد به تحلیل های متفاوتی، که از سمت و سوی حوادث در داخل کشور و ماهیت حکومت کنونی و چگونگی منفرد ساختن و به عقب راندن ارتجاعی ترین جناح های آن وجود دارد. تفاوت هائی که بر روی کلیه دیگر مسائل تاثیر خود را می گذارد.

 

مثلا در مقاله ای با عنوان "چه می توان کرد؟" چشم انداز "طرد ولایت فقیه"- که همچنان بعنوان شعار و تحلیل پایه ای در نشریه نامه مردم دنبال می شود- چنین توضیح داده می شود: «... رشد تنش ها و برخوردهای پیرامون حاکمیت، بی شک در انتها به تضعیف آن منجر خواهد شد و با جدا شدن هر گروه از حاکمیت، پایگاه اجتماعی آن محدودتر و محدودتر می گردد.». به نظر نویسنده‌ی "چه می توان کرد؟" با محدود شدن این پایگاه اجتماعی، زمینه طرد حاکمیت کنونی فراهم خواهد آمد. به عبارت دیگر، اساس این خط مشی آن است که باید تلاش کرد تا نیروها و جناح های مختلفی که در حاکمیت و یا دستگاه دولتی جمهوری اسلامی قرار دارند، از آن جدا شده و رو در روی آن قرار گیرند، تا باقی مانده نیروهای موجود در حاکمیت، پایگاه اجتماعی خود را به کلی از دست داده، "منفرد" و "منزوی" شوند و راه برای کنار زدن آنها فراهم گردد.

 

این خط مشی که الگو برداری بسیار ابتدایی از تجربه انقلاب بهمن است، قابل درک بود و زمینه ساز بحث بود، اگر در ایران یک انقلاب بزرگ مردمی به وقوع نپیوسته بود! انقلابی که در نتیجه آن ترکیب سیاسی و طبقاتی حاکمیت در ایران، نه فقط از نظر جابجائی طبقات، بلکه از نظر محتوایی دستخوش تغییرات جدی گردیده و سمت و روند حوادث و موضع ما نسبت به این حاکمیت و چگونگی کنار زدن آن را نسبت به – مثلا رژیم شاه- کاملا دگرگون ساخته است.

 

برای روشن شدن مطلب مثالی بزنیم و بحث را با همین مثال ادامه بدهیم، تا ببینیم، همین نگرش نادرست و کج و معوج چگونه به شعار ناقص و تقلیدی "جبهه واحد ضد دیکتاتوری" (منتشره در آخرین شماره "نامه مردم") انجامیده است، و چرا جسارت ترک شعار غلط "طرد ولایت فقیه" نتوانسته است، تا مرز یک واقع بینی رشد کند. واقع بینی، که می توان و باید تا پذیرش اصل خدشه ناپذیر وحدت نظری – تشکیلاتی حزب توده ایران پیش برود.

 

فرض کنیم در یک کشور، جنبش انقلابی و کارگری به مرحله ای از رشد رسیده باشد که مثلا اجازه داده است نمایندگان کارگران نیز در مدیریت کارخانه مشارکت نمایند. در این  شرایط اگر در طول زمان نمایندگان کارگران از مدیریت کارخانه بیرون رانده شدند، این به معنی پیشروی جنبش است یا افول و عقب نشینی آن؟ اخراج کارگران از مدیریت را نمی توان چنین معنا كرد كه سرمایه داران در مدیریت آن "منزوی" و "منفرد" شده است، برعکس به معنی آن است، که مواضع آنان تقویت و تحکیم شده است، به معنی مطلق شدن قدرت آن هاست. نویسنده مقاله "چه می توان کرد؟" در واقع سعی دارد این بیرون راندن نمایندگان کارگران را به حساب "تضعیف" موقعیت سرمایه داران و انفراد و انزوای آنان بگذارد، که گویا موجب خواهد شد، به زودی همه قدرت از آنان سلب شود! این است آن خط مشی غلطی که در تمام سال های اخیر در حزب تحمیل شده است و عده‌ای- بهر وسیله و با استفاده از هر شیوه ای- نمی خواهند این اشتباه را بپذیرند!

 

در ایران انقلابی صورت گرفته است، بر اثر این انقلاب نمایندگان بخشی از توده های مردم به حاکمیت راه یافتند. اخراج و بیرون راندن این نیروها از حاکمیت و مواضعی که هنوز (علیرغم همه اخراج ها و تضفیه ها و تغییر ماهیت دادن‌ها) این جا و آنجا در اختیار دارند (علیرغم اشتباهات و محدودیت های آنان، که از اشتباهات و محدودیت های توده مردمی، که نمایندگی آنها را بر عهده داشته اند، جدا نیست) بر خلاف تصور نویسنده مقاله مورد بحث، به هیچ وجه به معنی تضعیف موقعیت ارتجاع در حاکمیت نیست، بلکه به معنی تقویت مواضع ارتجاع است. به معنی آن است، که آنها دست بازتری در تحمیل خواست های خود به توده ها خواهند داشت، به معنی افول و عقب نشینی جنبش انقلابی است، به معنی تغییر تناسب نیروها به نفع ارتجاع است و بالاخره به معنی روندی است، که ما باید در برابر آن بایستیم و نه آن که آن را تشویق کنیم. همین جا مشاهده می شود، که ما با دو خط مشی تماما متضاد روبرو هستیم. یک مشی، مشی "نامه مردم" (و تقریبا تمام اپوزیسیون خارج از کشور) است که اعتقاد دارد، هر نیروئی که مدعی است با ارتجاع مخالف است باید از چارچوب دستگاه دولتی خارج شود، یعنی تمام حکومت را به ارتجاع واگذار کند و به اپوزیسیون خارج از حاکمیت بپیوندد و نام این کار را می گذارد "منفرد" شدن ارتجاع در حاکمیت. یک مشی، مشی ماست، که معتقدیم هر نیروی مترقی، هر نیروی آزادیخواه، هر نیروئی که به هر اندازه – ولو جزئی- با ارتجاع مخالف است، در هر کجا و هر موقعیتی که هست، باید به هر قیمت و با تمام نیرو موقعیت خود را حفظ کرده و سد راه یکه تازی ارتجاع شود. این مشی می گوید، که نه تنها نباید هیچ موضعی را در هیچ کجا به ارتجاع واگذار کرد، بلکه همه نیروها باید مجتمع شوند، تا بتوان مواضع ارتجاع را از چنگ آن خارج کرد و آن را به عقب نشینی از حکومت وادار کرد.

 

خط مشی نخست، تحت پوشش شعارهای به ظاهر انقلابی و این که گویا دارای خواست های خیلی "رادیکال" است و "خانه از پای بست ویران است"، عملا یک سیاست کاملا انفعالی و خطرناک را دنبال می کند، که نتیجه آن رکود سنگین در اپوزیسیون و قدرت گرفتن هر چه بیشتر ارتجاع در حکومت است. خط مشی دیگر، مبارزه برای حفظ مواضع و آزادی ها برای خود و دیگران را در مرکز فعالیت قرار داده و می کوشد تا تاثیر خود را بر نبرد سیاسی و اجتماعی موجود در جامعه باقی بگذارد.

 

بنابراین اختلاف ما با "نامه مردم" بر سر این یا آن ارزیابی از این یا آن حادثه و پدیده نیست، اختلاف بر سر اساس مسئله، بر سر دو درک متفاوت و متضاد از شیوه منفرد کردن نیروهای ارتجاعی در حکومت جمهوری اسلامی است. ما اعتقاد داریم درک "نامه مردم" (و دیگر گروه های اپوزیسیون خارج از کشور) نیروهای ارتجاعی در جمهوری اسلامی را منفرد نخواهد کرد، بلکه برعکس و در صورت اصرار و پیگیری بر این مشی، آنها را به حاکم مطلق ایران تبدیل خواهد کرد و موقعیت آنها را در رهبری جمهوری اسلامی به اندازه ای تقویت خواهد کرد، که بتوانند سرنوشت و آینده ایران را بدون امکان کمترین مقاومت از سوی توده ها، به تنهائی و با سازش با امپریالیسم تعیین کنند.

 

هر کس و از جمله "نامه مردم" حق دارد، که با این یا آن دیدگاه "راه توده" مخالف باشد، اما به نظر ما باید بر روی اساس مسائل بحث و گفتگو کرد و به وحدت نظری- و طبعا تشکیلاتی- حزب رسید. این موضعی است، که ما همواره بر آن اصرار داشته ایم و "نامه مردم" همواره از آن گریخته و حاضر به شرکت در آن و روشن کردن مسائل نبوده است. همین روش و مشی، موجب شد، تا در جلسه اخیر اعضای کمیته مرکزی (برگزیده کنگره سوم) نیز مسائل آنگونه که ضرورت دارد، بحث نشده و راه حل نهائی برای آن یافت نشود. شعار تقلیدی "جبهه واحد ضد دیکتاتور" علیرغم آن که نیم گامی نسبت به شعار "طرد ولایت فقیه" جلوتر است، حاصل همین گریز از بحث و گفتگو و شرکت ندادن همه توده ای ها در سرنوشت حزب است. چگونه می توان همه توده ای ها را دعوت به دفاع از مشی و سیاستی کرد، که نه پیرامون آن بحث شده و نه بر سر آن تفاهم حزبی و سازمانی وجود دارد و نه اصولا با واقعیت جامعه ایران همآهنگ است! هر نوع جلسه ای که در آینده نیز تشکیل شود، اگر فاقد این مشروعیت (بحث عمومی برای یافتن دقیق ترین مشی سیاسی و یا هدف وحدت تشکیلاتی حزب توده ایران) باشد، هیچ حاصلی برای مشکلات موجود حزب همراه نخواهد داشت. همچنان که در گذشته نداشت.

 

"جبهه واحد ضد دیکتاتوری" یا "جبهه آزادی"؟

اکنون "نامه مردم" ضرورت تشکیل "جبهه واحد ضد دیکتاتوری" را مطرح کرده است. اندیشه "جبهه واحد ضد دیکتاتوری" نسبت به "طرد ولایت فقیه"، البته نیم گامی است به جلو و در جهت مثبت، زیرا مبارزه و مقابله با استبداد و خطر تسلط کامل آن بر جامعه را، به نفع "آزادی ها" – که به نظر ما در حال حاضر مهمترین عرصه مقاومت در برابر ارتجاع می باشد- از مسئله شکل حکومت ("جمهوری اسلامی" و یا "ولایت فقیه") جدا می كند و همه نیروهای ضد استبداد و آزادیخواه جامعه را- صرف نظر از دیدگاه ها و مواضع کنونی آنها نسبت به شکل حکومت موجود- دعوت به اتحاد و تجمع می کند. اما این شعار نمی تواند پاسخگوی کامل و صریح جنبش آزادی خواهی مردم ایران باشد، زیرا پیوسته این ضعف را با خود دارد، که به ضد خود تبدیل شده و وسیله ای شود برای ایجاد تفرقه های تازه در جنبش و جامعه! نتیجه این شعار می تواند – در پیوند با همان مشی چند ساله "نامه مردم" که در بالا به آن اشاره کردیم- آن شود، که از همه نیروهای آزادیخواه داخلی دعوت شود تا از آزادی ها و مواضع خود در داخل کشور "صرفنظر کرده و به "جبهه واحد ضد دیکتاتوری" به پیوندند، که در آن صورت ابزاری خواهد شد در خدمت تضعیف آزادی ها در ایران. ریشه این اشتباه نیز باز می گردد به عدم توجه به اوضاع واقعی ایران و مقایسه کردن جامعه امروز ایران با جامعه زمان شاه. حتی یک مرور کوتاه و گذرا به وضع مطبوعات کنونی ایران، مقاومتی که در پیرامون حکومت علیه سیاست های حکومت وجود دارد، اوج گیری علنی آزادیخواهی و ... خود باید نشانه بارزی باشد از دو جامعه به کلی متفاوت "دوران شاه" و "شرایط کنونی ایران".

 

این مقایسه را در عرصه های مختلف می توان ادامه داد و نشان داد، که مجموعه پایگاه طبقاتی حکومت هنوز نه تا حد دوران شاه و در حصار دربار، هزار فامیل و برخی تکنوکرات های وابسته به آنها محدود است و نه مقاومت توده ای در برابر این پایگاه مانند سال های نخست دهه 50، که حزب ما شعار جبهه واحد ضد دیکتاتوری را طرح کرد، ضعیف است. بنابراین آن چه امروز مطرح است، یورش توده ای به حکومت و ارتجاع برای باز گرفتن آزادی هائی است که یکی از اهداف انقلاب بهمن 57 بود و گسترش و تحکیم آنهاست. این آزادی ها، به صورت بسیار قانونمند و طبیعی باید نه تنها به محدودیت آزادی پایمال کنندگان آرمان های اساسی انقلاب بهمن ختم شود، بلکه به آزادی اقتصادی (غارت اجتماعی) این پایمال کننذگان آرمان های انقلابی نیز باید، به صورت بسیار جدی لگام بزند! آیا این مجموعه از اهداف مرحله ای جنبش کنونی مردم ایران، در شعار "جبهه واحد ضد دیکتاتوری" منعکس است؟

 

ما بر اساس بینشی که در بالا مطرح کردیم و بر اساس درکی که از نحوه تحول در جمهوری اسلامی به شکل عقب راندن نیروهای ارتجاعی از مواضع آنها داریم، بدون آن که بر سر نام با کسی اختلاف حل ناشدنی داشته باشیم، "جبهه آزادی" را مطرح کرده ایم، که به نظر ما با مفهوم و چگونگی تحولات مترقی در ایران بیشتر سازگار است.

 

اگر "جبهه ضد دیکتاتوری" جبهه اپوزیسیون است، "جبهه آزادی" متشکل از هر نیروئی است، که از آزادی دفاع می کند، در هر کجا و در هر موقعیتی که باشد، ولو آن که نتواند رسما به صورت یک نیروی اپوزیسیون فعالیت کند. "جبهه آزادی" هیچ نیروئی را از مبارزه برای آزادی خود منع نمی کند، از هیچ نیروئی دعوت نمی کند تا از آزادی خود به خاطر آزادی دیگران صرفنظر کند. هر نیروئی که از آزادی ها دفاع می کند بطور عینی در "جبهه آزادی" قرار دارد و لازم نیست، که حتما باید انتخابات را تحریم کرده و یا قانون اساسی را نپذیرد، تا در این جبهه جای گیرد. "جبهه آزادی" تفاوت شرایط و اوضاع و احوال میان نیروها و جریانات مختلف را می پذیرد و از مبارزه هر نیروئی برای آزادی خود دفاع می کند و آن را جزئی از روند تضعیف موقعیت ارتجاع در رهبری جمهوری اسلامی می داند. "جبهه آزادی"، تحقق هر مقدار از آزادی برای هر نیروی آزادیخواه را به نفع همه نیروهای مترقی ارزیابی می کند. "جبهه آزادی" تنها از همه نیروها می خواهد، که در هر کجا و در هر موقعیتی که هستند از "آزادی" به طور عموم دفاع کنند و در مقابل گسترش و تقویت دیکتاتوری و ارتجاع به هر شکل مقاومت کنند.

 

چنان که می دانیم نیروهای سیاسی مترقی و آزادیخواه ایران دارای موقعیت های متفاوت هستند، که وجود یک سلسله تفاوت ها در تاکتیک های آنان اجتناب ناپذیر می باشد. "جبهه آزادی" در امور داخلی احزاب، سازمان ها و گروه های آزادیخواه و روش ها و شیوه‌هائی که آنان برای مقاومت در برابر دیکتاتوری ارتجاع بر می گزینند و راه هائی که در جهت مبارزه برای آزادی ها انتخاب می کنند، مداخله نمی کند. هدف "جبهه آزادی" آن است، که قدرت مجموعه این نیروها را در خدمت دیگری، در خدمت آزادی عمومی در جامعه ایران قرار دهد.

 

آزای در شرایط مشخص کنونی، تنها به شکل یک روند می تواند تحقق یابد. یعنی آن که هر نیروی آزادیخواه، بتدریج با تحکیم موقعیت خود و به دست آوردن سطح بیشتری از آزادی ها، مانع از برقراری دیکتاتوری مطلق نیروهای ارتجاعی می گردد، مواضع آنها را تضعیف می کند و راه را برای گسترش بیشتر آزادی برای دیگران فراهم می نماید. این درک ما از روند تحول در جامعه ایران و از روند "انفراد" ارتجاع در شرایط مشخص کنونی کشورمان است. "جبهه آزادی" به انجام این روند یاری می رساند. این است آن محتوای تحول انقلابی و دمکراتیک که به نظر ما کشور ما باید در جهت آن گام بردارد، صرفنظر از آن که نام آن را "جبهه آزادی" بگذاریم، یا "آزادیخواهی"، یا "مردم سالاری" و یا حتی اگر بر نام آن به عنوان "ضد دیکتاتوری" اصرار بورزند!

 

به نظر ما وظیفه عمده در لحظه کنونی، مبارزه برای پایان دادن به قدرت نیروهای استبدادی و ارتجاعی در رهبری جمهوری اسلامی است، که به همه اهداف انقلاب پشت کرده و آن را زیر پا نهاده اند. برای دستیابی به این هدف، نیروهای آزادیخواه باید یک سیاست همآهنگ اتخاذ کرده و در جبهه ای متحد قرار گیرند. برای این جبهه نام های مختلفی مطرح شده است، که در "راه توده" غالب آنها انعکاس یافته است. نظر "جبهه ضد ارتجاع"، "جبهه ضد استبداد"، "جبهه آزادیخواهی"، "جبهه نجات ایران"، "جبهه مردم سالاری"، "آزادی" و غیره.

 

ما معتقدیم که پس از پایان دادن به حاکمیت نیروهای استبدادی و ارتجاعی، باید یک حکومت "ائتلاف ملی" یا "وحدت ملی" تشکیل شود، که پایه آن "جبهه متحد ملی" خواهد بود!

 

 

 

راه توده 274    14 تیرماه 1389
 

بازگشت