جنبش نیمه جان "بیداری" مهدی کروبی در آخرین بیانیه ای که در پاسخ به احمد جنتی منتشر کرد، بدرستی نوشت که حکومت – برخلاف تصور کسانی که فکر می کنند از بعداز انتخابات 22 خرداد مردم دیگر انتخابات را بوسیده و کنار گذاشته اند- همچنان از برگزاری یک انتخابات وحشت دارد. همین مضمون را آقای محسن کدیور نیز می گوید و اضافه می کند که انتخابات شوراها را به همین دلیل عقب انداختند. بنابراین کسانی که خواب فروکش جنبش سبز و خوانده شدن فاتحه انتخابات و شروع دوباره بحث های فلج کننده عمدتا مهاجرتی را – سکولار و لاییک و ...- را می بینند، اگر یکبار دیگر این عینک را به چشم بزنند، به همانجائی بازگشته اند که در سال 1375 – یعنی 14 سال پیش- بودند!
انتخابات مجلس پنجم و آشکار شدن ناکارآمدی و خطرناک بودن سیاست تحریم، آغاز برخی بیداریها و تردیدها و شکافها در اپوزیسیون خارج کشور شد. نمونه این تردیدها در دیدگاههای تازهای دیده میشد که از جمله بابک امیرخسروی، مهدی خانبابا تهرانی و فرخ نگهدار بتدریج آن را بیان میکردند. غلبه این دیدگاههای تازه البته با کندی و ناپیگیری بسیار پیش میرفت به دو دلیل. دلیل نخست ناشی از مقاومت سرسختانه حکومت و جبهه راست حاکم در جمهوری اسلامی دربرابر هر نوع تحول و تغییر بود. این مقاومت بسیاری را به این نتیجه رسانده بود که کار جمهوری اسلامی سرانجام از خارج کشور و عمدتا توسط قدرتهای جهانی تعیین میشود و نه در داخل کشور و توسط مردم. بنابراین، باید چشم امید از هرگونه انتخابات و جناحها و مقاومتهای داخلی برکند و با روند حاکم همراه شد و به آلترناتیو دمکراتیک مورد حمایت غرب تبدیل شد. جبهه وسیعی از سلطنت طلبان گرفته تا "چپ"های افراطی با پوششها و عناوین و ادعاهای مختلف "سکولار" و "لاییک" و "دمکرات" با این امید همراه شده بودند و برخی از آنان هنوز هم برای ادامه بحث ها، به انتظار فرو نشستن "موج" سبز هستند. دلیل دوم به عوامل ذهنی خود این نیروها و سیاستهای گذشته اپوزیسیون خارج کشور مربوط میشد. کسانی که در دورانی که در جمهوری اسلامی بعنوان یک فرد و حزب و گروه آزاد بودند روندهای سیاسی و انتخاباتی را تحریم کرده بودند یا مانع خود میدانستند و راه حل را در اسلحه جستجو کرده بودند اکنون چگونه میتوانستند در شرایطی که دیگر آزاد هم نیستند مثلا در انتخابات شرکت کنند و به این یا آن گروهی که دیروز میخواستند از طریق مسلحانه آن را سرنگون کنند رای بدهند؟ این مشکلی است که همین امروز نیز این نیروها را در رابطه با جنبش سبز دچار تزلزل و نوسان کرده است. میرحسین موسوی نخست وزیر همان دولتی بود که اینان میخواستند آن را مسلحانه و غیرمسلحانه سرنگون کنند و طی 30 سال به کسانی که دربرابر دولت موسوی سیاست اتحاد و انتقاد را پیش میبردند حمله کرده اند، اکنون چگونه و با چه رویی از جنبش سبز پشتیبانی کنند و با تمام گذشته و تاریخ خود دچار تناقض نشوند؟ ترکیب این دو دلیل یعنی فرصت طلبی سیاسی و جزمیت و انتقادناپذیری موجب شد که روند همراه شدن اپوزیسیون خارج کشور با جنبش داخل، آنجا که بکلی متوقف نشده، باز هم بسیار کند و با تزلزل و نوسان بسیار پیش رود. از اینرو جدا شدن امثال بابک امیرخسروی و فرخ نگهدار از سیاست حاکم بر اپوزیسیون - که بویژه در مورد دومی با توهین و افترا و حملات بسیار به وی توام شد- دارای اهمیت است. بنابراین انتقاد راه توده از دیدگاههای ایندو با نقد دیگر نیروهای اپوزیسیون تفاوت ماهوی دارد. اپوزیسیون خارج کشور در نقد امثال فرخ نگهدار و بابک امیرخسروی از چیزی انتقاد میکند که اتفاقا جنبه مثبت ایندو است. در حالیکه نقد ما برعکس بر سر این است که اینان چرا در جدا کردن قطعی حساب خود از خارج کشور تردید و ناپیگیری نشان داده اند. چند ماه پس از انتخابات مجلس پنجم بابک امیرخسروی و فرخ نگهدار در دو سخنرانی و میزگرد مختلف به تفصیل و مهدی خانبابا تهرانی به اختصار به انتخابات مجلس پنجم و درس گرفتن از آن اشاره کردند. که خلاصهای از آنها در شمارههای 50 و 54 راه توده منتشر شده است. مقایسه این سخنرانیها ضمنا نشان میدهد که سالها فعالیت بابک امیرخسروی در حزب توده ایران در وی تاثیر جدا نشدنی از وی گذاشته و بویژه نسبت به فرخ نگهدار بسیار زمینی تر و روشن تر و دقیق تر سخن میگوید. بابک امیرخسروی در پی تجربه انتخابات مجلس پنجم میگوید: "انتخابات مجلس برای من یک تجربه مهم و مثبتی بود ... جامعه آینده را باید در درون همین جامعه خلق کنیم. منظورم در همین جمهوری اسلامی است. تمام توجه من به داخل کشور است، زیرا معتقدم نیروهای برون مرزی اهمیتی دارند که چشمگیر است. اما اساس کار در ایران است ... مردم ایران 60 میلیون هستند، همه ننشستهاند که ما از خارج برای اینها حکومت بیاوریم، جامعه مدنی بیاوریم و از خارج برای این جمعیت آلترناتیو بسازیم." توجه امیرخسروی به داخل و فاصله گرفتن از رویای تشکیل آلترناتیو دمکراتیک در خارج کشور یک نقطه مثبت در کارنامه امیرخسروی است. با اینحال عوامل ذهنی که در بالا بدان اشاره کردیم به او اجازه پیگیری در این روند مثبت را نمی دهد. امیرخسروی که در نوسانهای گذشته خود یکبار سیاست بعد از انقلاب حزب توده ایران را از این زاویه نقد کرده بود که چرا "هژمونی پرولتاریا" را بجای جبهه متحد خلق دنبال نکرده و زمانی دیگر در یک چرخش صد و هشتاد درجهای از این زاویه که چرا "هژمونی بورژوازی" را بجای آن جبهه نگذاشته، اکنون در کلاف این تناقضات نمی تواند موضع پیگیری را دنبال کند. به همین دلیل چند جمله آن طرف تر میگوید: "... متاسفانه این مسئله کیش توده پرستی و دنبال توده مردم حرکت کردن دامنگیری ما بوده است. یکی از دلایلی که چپ ایران دنبال خمینی رفت همین بود که آقا مردم خمینی را میخواهند، شما چه میگویید؟ توده خطا نمی کند. البته در خیلی موارد مردم اشتباه نمی کنند، خطا نمی کنند، اما در یک انفجار کور اینطور نیست." ما در اینجا قصد بحث با آقای خسروی را نداریم، بویژه که در ادامه، مقالهای که راه توده در همان زمان – باز هم نه با قصد بحث با ایشان بلکه به قصد روشنگری – نوشته بطور کامل خواهیم آورد. فقط به دو نکته اشاره میکنیم. 1- اگر منظور از چپ ایران، حزب توده ایران است که حزب ما دنبال آیتالله خمینی نرفت. حزب توده ایران دنبال عقاید خود رفت ولی کوشید روی نقاط مشترک آن با آقای خمینی، یعنی در واقع با تودههای میلیونی هوادار وی تاکید کند و نه روی نقاط افتراق، بدون اینکه در زمینه نقاط افتراق آنجا که به مسایل اصولی مربوط میشد از خود کمترین تزلزل و عقب نشینی نشان دهد. هنوز کسی نتوانسته یک مورد و تنها یک مورد نشان بدهد که حزب توده ایران عقیدهای داشته و بدنبال آقای خمینی عقیده خود را کنار گذاشته است. در شرایطی که آقای خمینی و تمام دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی هر روز علیه افغانستان سخن میگفت حزب توده ایران تنها و یگانه حزبی بود که برعکس هر روز از افغانستان علنا و صراحتا دفاع میکرد. در شرایطی که آقای خمینی – به هر دلیل و زیر هر فشار و تحلیل - از ادامه جنگ دفاع کرد حزب توده ایران دربرابر جنگ ایستاد. فقط به این دو مورد اشاره میکنیم زیرا این دو مورد نکات فرعی در سیاست جمهوری اسلامی و آقای خمینی نبود بلکه مسایل بسیار حساس و عمدهای بود که فرجام حزب را هم از جمله بدلیل همین دو مسئله با زندان و شکنجه و اعدام رقم زد. 2- انقلاب ایران شورش کور نبود. جنبشی که در آن چند میلیون تن، مثلا در روزهای تاسوعا و عاشورا به خیابان میریزند و خون از بینی کسی بیرون نمیآید نامش شورش کور نیست. ما حتی در مقام مقایسه، تظاهرات عاشورای سال گذشته – 1388 - را نیز که با خشونت بسیار حکومتی توام شد به هیچ عنوان نمی توانیم شورش کور نام بگذاریم چه رسد عاشورای سال 1357 را. آقای امیرخسروی به انقلاب "شورش کور" نام میدهد تا مشی جدا از توده "هژمونی پرولتاریا" و "هژمونی بورژوازی" را توجیه کند. همه اینها نمی تواند به شکل نوسانها و تزلزلهای نوبتی در بزنگاههای بعدی در نزد ایشان و امثال ایشان بروز نکند چنانکه بروز کرد و بعدها آن را خواهیم دید.
فرخ نگهدار نیز در سخنرانی آذرماه 1375 از جمله میگوید: "آن کس که جهت ضربه اصلی را متوجه شکستن سلطه مطلقه ولی فقیه قرار داده، محال است تاکتیک تحریم را در این شرایط بهترین تدبیر بیابد. آن کس تحریم را بر میگزیند که میپندارد میتواند تمام استبداد را یکجا به زیر کشد..." با اینحال دلایلی که نگهدار نیز در نقد سیاست تحریم میآورد بسیار کلی و مغشوش است و بنظر میرسد هدف آن بیشتر جلب توجه کردن است تا تحلیل عمیق. مثلا به این جمله توجه کنید: "... تکیه بر تحلیل رژیم جمهوری اسلامی از زاویه شناخت ویژگیهای رابطه آن با طبقات یا برخورد با "امپریالیسم" بدون پرداختن به تحلیل رابطه دین و دولت در این رژیم بنظر من اغوا کننده است. ... جمهوری اسلامی از همانجا شکافته است که باید میشکافت. شکاف میان دولت و ولایت سر برآورده است. 17 سال کشاکش پنهان میان دولت و ولایت نیروی اجتماعی فوق العاده نیرومندی را در دل جامعه و در تار و پود دستگاه دولت علیه سلطه مطلقه روحانیت بسیج کرده است."(راه توده – شماره 54 – اذرماه 1375) آقای نگهدار توضیح نمی دهد که اگر این تحلیل درست است پس چگونه در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی، ولایت از دولت دفاع میکرد؟ راه توده در همان شماره (54) به همین نکته اشاره میکند و تحت عنوان "تشابه دو تحلیل!" مصاحبه یکسال پیش تر جلال الدین فارسی با نشریه "صبح" را نقل میکند. جلال الدین فارسی در این مصاحبه میگوید: "... در هر انقلاب دو گرایش ایدئولوژیک بوجود میآید. یکی گرایش به طرف مکتب و یکی هم گرایش به طرف دولت ...این دو گرایش از ابتدای انقلاب در کشور بوده است. صف بندی علما و فقها و مدرسین که در برابر دولت آقای موسوی و دربرابر دولتی کردن امور ایجاد شده بود از موضع گرایش به مکتب در برابر گرایش به دولت بود..." راه توده در ادامه مینویسد: "ایا نباید متاسف بود، که تلاش امثال جلال الدین فارسی برای مخدوش کردن مرزهای طبقاتی و مخالفت روحانیون طرفدار سرمایهداری و بازار در تمام دوران طولانی نخست وزیری موسوی و مخالفت همه آنها با احکام دولتی آیتالله خمینی، بعنوان "ولی فقیه" امروز تا سطح تحلیلی مشابه در بخشی از نیروهای چپ و درمهاجرت تبدیل شده است؟ جلال الدین فارسی تمام آن مخالفت با "ولایت فقیه" و "احکام ثانویه" و ... از سوی روحانیون قشری و مرتجع که امروز حکومت را در قبضه خود گرفته اند، در جنگ دفاع از عدم دخالت مکتب در حکومت تحلیل میکند. آیا واقعا چنین بود؟ تمام نبرد که بر که در جمهوری اسلامی که اکنون نیز بصورتی نابرابر (در مقایسه با سالهای اول پیروزی انقلاب) جریان دارد، جنگ تکنوکراتها و آخوندها بود که حالا هم تشدید شده است؟ با این ارزیابی و بینش میتوان به تحلیل و سیاستی واقع بینانه در ارتباط با اوضاع امروز ایران و جنبش کنونی در داخل کشور دست یافت؟ شتاب حوادث در ایران، انتظار پاسخ را به دراز نخواهد کشاند!" در مقیاس تاریخ زمان درازی طول نکشید تا شتاب حوادث ایران به این پرسشها پاسخ دهد. آقای جلال الدین فارسی امروز جنگ مکتب و دولت را فراموش کرده و تمام قد طرفدار همین دولت احمدی نژاد است. حتما از نظر ایشان دولت احمدی نژاد "مکتبی" است بر خلاف دولت موسوی مورد حمایت آقای خمینی که احتمالا "مکتبی" نبوده است. در حالیکه ما میدانیم مشکل با دولت موسوی، برخلاف ادعای جلال الدین فارسی یا تصور آقای نگهدار، مشکل با دولت یا هر نوع دولتی نبود بلکه مشکل با دولتی بود که منافع سرمایه داری تجاری و بازار را اصل و محور نگرفته بود. اما اگر چنانکه فرخ نگهدار میگوید شکاف و مشکل اصلی میان دولت و ولایت است پس چه تفاوتی میان دولت موسوی و دولت احمدی نژاد یا دولت خاتمی است؟ اصلا ما چرا در انتخابات شرکت کنیم که یک دولت برود و یک دولت دیگری بجایش بیاید که به هرحال هر که باشد با ولایت شکاف خواهد داشت؟ یا چرا کودتا میکنند که یک دولت را حفظ کنند و نگذارند یک دولت دیگر جای آن را بگیرد؟ کم بها دادن به ماهیت طبقاتی دولت، به منافعی که دولت نمایندگی آن را برعهده گرفته و از آن دفاع میکند و چسبیدن و اعتقاد به همینگونه تئوریهای از نوع شکاف دولت و ولایت است که بنظر ما منشا ناپیگیریها و تزلزلها و نوسان هاست.
سخن را کوتاه کنیم و با هم مقاله "گریزی از پذیرش تحلیل حزب توده ایران نیست!" از راه توده شماره 50 در سال 1375 را بخوانیم که به دیدگاههای آقای امیرخسروی و خانبابا تهرانی میپردازد و گویی آینده و امروز را پیش بینی میکند.
گریزی از پذیرش " "تحلیل حزب توده ایران" نیست!
نگاهی به مواضع تازه بدان دست یافته "حزب دمکراتیک مردم ایران، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و آقای "خان بابا تهرانی"
پس از 17 سال، هنوز هر شخصیت و یا تشکیلات سیاسی که به واقعیت جامعه ایران نزدیک می شود، ناچار به تکرار و یا تکمیل و تطبیق با شرایط روز همان تحلیلی است، که حزب ما از جمهوری اسلامی، انقلاب ایران و جامعه بیرون آمده از انقلاب داد!
حزب توده ایران حزبی برخاسته از جامعه سنتی- مذهبی ایران و متکی به جهان بینی سوسیالیسم علمی است. این حزب در طول حیات سیاسی خویش پیوسته متکی به همین جهان بینی به استقبال حوادث و رویدادهای کوچک و بزرگ کشور ما رفته است و آنجا که نقد گذشته سازمانی و نظری و انتقاد از خود را مستلزم تدقیق حرکت آینده خویش تشخیص داده، از همین جهان بینی یاری گرفته است.
جمع بندی شکست جنبش ملی آذربایجان و کردستان، تصحیح سیاست چپ روانه بخشی از رهبری حزب در دوران اولیه حکومت دکتر محمد مصدق و سپس پیوستن کامل به جنبش ملی کردن نفت، بررسی و درس آموزی از کودتای 28 مرداد، تحلیل اصلاحات اولیه دکتر علی امینی برای محدود ساختن مناسبات فئودالی و ارضی و سپس گام هائی که در جهت اصلاحات ارضی و پایه ریزی صنایع در ایران برداشته شد، تحلیل قیام 15 خرداد و نقش مذهب در آن، روشنگری پیرامون جریانات چریکی و عملیات مسلحانه جدا از توده ها در پایان دهه 40 و آغاز دهه 50، حضور فعال در خیزش انقلابی پایان 56 و سال 57، اعلام و شرکت در قیام مسلحانه مردم علیه نظام شاهنشاهی، تحلیل انقلابی ایران و مسیر آینده آن در همان ماه های اولیه پیروزی انقلاب، که سرگردانی سیاسی و نداشتن برنامه تدوین شده برای رشد اقتصادی کشور همه را فرا گرفته بود، سرانجام حضور در لحظه لحظه حیات ایران طی بیش از 17 سالی که از پیروزی انقلاب می گذرد، همه و همه متکی به همین تجربه، ریشه های پیوند خورده با جامعه ایران و جهان بینی علمی صورت گرفته است.
این که مخالفان و دشمنان تحولات اساسی در ایران، با بهره گیری از غفلت همه نیروهای مترقی پس از دست یابی به اهرم های حکومتی، در کدام مقاطع و در کدام حکومت ها توانسته اند ضربات سهمگین سازمانی به حزب ما بزنند و خون شریف ترین میهن پرستان عضو حزب ما را بر زمین بریزند، ارتباطی با جهان بینی و بینش اجتماعی حزب ما ندارد. این ضربات در مجموع ضربات وارده به خیزش های عمومی مردم برای ایجاد تحولات – از جمله انقلاب بهمن- قابل بررسی است و تغییر تناسب نیروها به سود جریانات ارتجاعی و غیر ملی، میزان درنده خوئی دشمن غالب نیز همان اندازه قابل پیش بینی است که مقاومت پوست و گوشت و خون انسان های زیر شکنجه!
آن چه که به عنوان مشی و سیاست حزب توده ایران در ارتباط با انقلاب بهمن و سال های پس از پیروزی انقلاب شناخته شده، در واقع بخش عملی همان جهان بینی علمی است که حزب ما متکی به آن حرکت کرده و باز هم خواهد کرد. این مشی و سیاست را شاید دشمنان حزب ما و یا نیروهای غیر مطلع به خواهند در پشتیبانی از همین جمهوری اسلامی کنونی خلاصه کرده و از آن حربه ای تبلیغاتی علیه حزب ما بسازند، اما این عمل تنها حیله ای است تبلیغاتی که عمر و کاربرد آن زیاد نخواهد بود. آن ها که اسناد و انتشارات حزب ما را تا سال 62 (دوران حیات علنی و نیمه علنی حزب توده ایران در جمهوری اسلامی) مطالعه کرده، مطالعه کنند و یا به خاطر داشته باشند، گریزی از این تائید ندارند، که حزب توده ایران با تمام توان خویش کوشید، تا جمهوری اسلامی و انقلاب بهمن آن نشود که امروز هست! ما حتی متهم به خط سازی برای آیت الله خمینی، به عنوان "خط امام" نیز شدیم، اما دست از کوشش در راه تعمیق انقلاب و حفظ دستآوردهای مثبت آن نکشیدیم، گرچه این کوشش میهن دوستانه و جان فشانه به قیمت بزرگ ترین ضربات سازمانی به حزب ما تمام شد و جمع بسیاری از کادرهای ورزیده و صاحب نام حزب ما قربانی آن شدند!
این اشاره بسیار کوتاه به مناسبت در مصاحبه و یک توضیح که در این شماره "راه توده" (صفحات 37، 38، 39) می خوانید، آورده شد، چرا که نگاه به جانفشانی انقلابی حزب توده ایران در انقلاب بهمن و سال های پس از پیروزی انقلاب، فصل مهمی از تاریخ این دوره از کشور ماست، که در این مختصر هرگز نمی گنجد.
دو مصاحبه مورد نظر متعلق است به آقایان بابک امیر خسروی و خان بابا تهرانی است، که اولی تا همین مهاجرت اخیر عضو رهبری حزب ما بود و دومی در اوج تشدید مبارزات درونی در کنفدراسیون دانشجوئی و غلبه چپ روی مائوئیستی بر بخشی از جنبش انقلابی جهان (و از جمله میهن ما) صفوف حزب ما را ترک کرده بود. ما نه انتقادی به آنها داریم و نه گله مند از رفتن آنها هستیم، چرا که عضویت در حزب توده ایران و همکاری با آن داوطلبانه است اگر گله هست (که هست) مربوط می شود به برخی توده ای ستیزی ها، که جای بحث آن نیز در این مطلب نیست. توضیح مورد نظر ما نیز مربوط است به نزدیک ترین متحد حزب ما در سال های پس از پیروزی انقلاب، "سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)" که پس از ضربات وارده به اردوگاه سوسیالیسم از این نزدیکی و اتحاد فاصله گرفت.
هم آقای بابک امیر خسروی (به صورت مشروح تر) و هم آقای خان بابا تهرانی در مصاحبه های خود، واقع بینی های تازه بدان دست یافته ای را مطرح کرده اند، که به نظر ما باید آنها را برجسته ساخت و سپس پیش از آن که لعنتی هم نثار حزب توده ایران کنند، از آنها پرسید:
مگر حزب توده ایران از همان نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب توصیه و ارزیابی دیگری غیر از آن چه که حالا شما با نثار ناسزا به حزب ما آن را مطرح می کنید داشت؟ همه این حرف هائی که حالا، پس چپ و راست رفتن های بسیار و پس از در خاک و خون خفتن تدوین کنندگان سیاست حزب توده ایران در باره انقلاب ایران و جامعه ایران به زبان می رانید، شاید در لغات و اصطلاحات مشترک نباشد، اما در مفهوم و معنائی آن ها کدام اختلاف وجود دارد؟
بابک امیر خسروی
حزب ما، که آقای امیر خسروی با اشاره (در تناقض با بخش دیگر از همین مصاحبه اش، که کار در میان توده ها را مهمترین عرصه فعالیت سیاسی معرفی می کند) آن را متهم به دنباله روی از توده های مردم می کند. مگر جز این گفت که برای تثبیت دستآوردهای انقلاب (آزادی ها، استقلال کشور و عدالت اجتماعی) باید مردم را در دفاع از آن ها بسیج کرد و این دست آوردها را در جامعه ایران "نهادینه" و یا به قول شما "مدنی" کرد؟
مگر آن زمان که شعار شوراها را از ماوراء چپ مطرح می کردند، حزب ما از سندیکاها و تشکل های سنتی ایران دفاع نکرد و از بقای آن ها به دفاع برنخاست؟ مگر بارها و بارها به سازمان مجاهدین خلق که در خانه های تیمی تمرین جنگ مسلحانه می کردند، نگفت و هشدار نداد که این خواب و خیال ها را فراموش کیند؟ مگر به طرفداران نظام شاهنشاهی در ارتش که تدارک کودتا می دیدند و خیال خام بازگرداندن شاه فراری به ایران را در سر می پروراندند و فکر می کردند انقلاب ایران و جمهوری اسلامی به زودی آب شده و به زمین خواهند رفت، نگفت و ننوشت که دست از این خام خیالی ها بردارند و آب به آسباب دشمنان استقلال کشور و ارتجاع داخل جمهوری اسلامی نریزند؟
و...
حالا، امروز حزب توده ایران بد است، حزب توده ایران از توده مردم دنباله روی کرده، حزب توده ایران مبارزه ضد امپریالیستی را در برابر آزادی ها بزرگ کرده و... لابد شما که پس از 17 سال این طرف و آن طرف زدن باز هم رسیده اید به همان نقطه ای که حزب ما از ابتدا گفت، تحلیلی بکر و مبتکرانه ارائه داده اید؟ چرا نباید جسارت داشت و به احترام خون یاران دیروز شما که قتل عام شدند و یا هنوز دربندند و زیر ضربه، گفت که حزب توده ایران از ابتدا انقلاب ایران و جمهوری اسلامی را دقیق تر از هر سازمان و حزبی ارزیابی کرد؟
آقای خان بابا تهرانی!
آقای خان بابا تهرانی در مصاحبه رادیوئی خود، می گوید اعتراف به اشتباه یک شهامت اخلاقی است (نقل به مضمون) بسیار خوب، چرا نباید شهامت داشت و گفت که توده ای ها از اول دقیق تر از همه ماها انقلاب ایران و نقش مذهب در آن را دیده بودند. ایشان که خود را فروتنانه جزو معدود کوشندگان آرمان های خود (سوسیالیسم) معرفی می کند و در دنباله روی از آقای امیر خسروی و با اشاره و کنایه حزب توده ایران را متهم به دویدن دنبال خمینی به عنوان ضد امپریالیست می کند، چرا از همان جسارت اخلاقی یاری نمی گیرد و نمی گوید، که نظرات امروزش در باره جمهوری اسلامی و حوادث سال های گذشته تغییر کرده و به برخی نظرات حزب توده ایران در این ارتباط بسیار نزدیک شده است؟
فدائیان اکثریت
نگاهی بیاندازیم به ادعاهای یاران قدیمی و متحدان کم وفای خودمان، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) نشریه "کار" در پاسخ به یکی از خوانندگان معترضش (در همین شماره راه توده آن را به خوانید) می نویسد که از ابتدای پیروزی انقلاب اشتباه کرده به جبهه دفاع از دمکراسی و آزادی را پیگیری نکرده است و به دنبال اتحاد یک طرفه با رژیم خمینی رفته است و...
ما با توضیحات "کار" در باره رابطه با مشروطه خواهان و بقیه مسائل مطرح شده در این توضیح فعلا کاری نداریم، فقط می خواهیم یک سئوال را طرح کنیم و چند یادآوری را در پی آن بیآوریم:
نویسنده این مطلب از همان آغاز پیروزی انقلاب در ایران و در صفوف سازمان چریک های فدایی خلق و بعدا فدائیان خلق ایران بوده است یا خیر؟ پاسخ مثبت یا منفی نویسنده مانع این چند یادآوری تاریخی نمی شود:
رفیق و یا رفقای عزیز، آن حزب و سازمانی که از ابتدا پیروزی انقلاب به شما توصیه کرد، دست از ماجراجوئی در گنبد و کردستان، شورا بازی در کارخانه ها و... بردارید و به جای استقرار توپ و تفنگ در دانشکده ها و بر فراز ساختمان ساواک خیابان میکده که آن را فتح کرده بودید و از آن جا می خواستید هژمونی پرولتاریای ایران را برقرار سازید، بیآیید با هم جبهه ای را برای دفاع از دست آوردهای انقلاب، که آزادی" یکی از سه رکن بزرگ آن بود، بوجود آوریم، مگر غیر از حزب توده ایران بود؟
یک لحظه کلاه خودتان را قاضی کنید و به خودتان پاسخ بدهید: کدام حزب و سازمان تا آخرین لحظه – حتی در حد عدول از احتیاط سازمانی – تلاش کرد، تا در صحنه باقی مانده و از آزادی ها دفاع کنید؟
از تبلیغات و ستیز دشمنان قسم خورده، و حرفه ای حزب توده ایران فاصله به گیرید، تا بتوانید حقیقت را ببینید و در باره دیروز تاریخی، صادقانه به قضاوت بنشینید، تا بتوانید متحد صادق امروز جنبش مردم باشید!
حزب ما براساس بینشی که دارد، اهل نوسان های نوبتی نیست. این بینش می گوید. برای تحولات اجتماعی باید مردم را بسیج کرد و مردم نیز با آگاهی بسیج شده، سازمان یافته و متشکل می شوند؛ آگاهی نیز با افشاگری و تقابل آزاد اندیشه، نظر و برنامه های اجتماعی ممکن است. بنابراین هیچ حزب و سازمانی به اندازه حزب توده ایران مدافع آزادی در جامعه نبوده و نیست. حزب ما پیوسته در فضای آزاد، بهتر تنفس کرده است!
همین است که حالا وقتی از آزادی های برخاسته از انقلاب سخن می گوئید، ما به خود حق می دهیم به پرسیم: آن چپ روی ها، که به قول زنده یا منوچهر بهزادی در کج رفتن مسیر واقعی انقلاب و تقویت و قدرت یابی ارتجاع نقش داشت، یک باره فراموش شده و امروز اشتباه شما در همین خلاصه شده که در جبهه یک طرفه با رژیم خمینی شرکت کرده اید؟ و لابد این فریب را هم از حزب توده ایران خورده اید!
گیریم که همه این خط مشی و شناخت امروز شما در باره ضرورت دفاع از آزادی ها را پذیرفتیم، بسیار خوب، دیروز که دیروز بود، لطفا به نویسید، چرا همین امروز، از همین "آزادی" محدود و اندکی که به حاکمیت راستگرا و ارتجاعی جمهوری اسلامی تحمیل شده دفاع نمی کنید؟ چرا مردم را به جای دفاع از آزادی خود- با همان درک و شناخت و امکاناتی که دارند و ما و شما باید از آن آگاه باشیم- به کناره گیری از رای دادن در انتخابات و خانه نشینی تشویق کردید؟ و افتخار کشف این تحریم و اعلام آن را هم منحصر به خودتان اعلام داشتید!
(زنده یاد منوچهر بهزادی از جمله رهبران حزب توده ایران بود، که پیوسته نگران ادامه ماجراجوئی های مسلحانه مجاهدین خلق و چریک های فدائی بود و حتی با بدبینی تمام اعتقاد داشت که ارتجاعی ترین جناح جمهوری اسلامی زمینه های رشد ماجراجوئی ها را در این دو سازمان فراهم می آورد، تا سهم خود را در حکومت روز به روز بیشتر کند. انفجار حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری این بدبینی او را به یقین بازگشت ناذیر تبدیل کرد.)
نقل از: راه توده شماره 50 – مرداد 1375 |
راه توده 277
11 مرداد ماه 1389