راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

حركت به جلو- 2
سرمایه داری
دیگر، استثمارگر نیست؟
زیگانف(دبیرکل حزب کمونیست روسیه)
ترجمه "بهروز بکتاشی" از روسی
 

در غرب و همچنین در دهه اخیر در كشور ما بسیار می گویند و می نویسند که طی قرن بیستم و بویژه در فاز آغازین گلوبالیزاسیون بعد از جنگ جهانی دوم، سرمایه داری سرشت خویش را اساسا تغییر داده است. گفته می شود "خصلت وحشیگری و استثمارگرانه خود را از دست داده و در جهت نعمت همگانی گام بر میدارد. قدری صبر و شكیبای پیشه كنید تا سرمایه داری در سراسر جهان سیمای انسانی به خود گیرد."
كاپیتالیسم بنا به بسیاری از معیارهای خویش حقیقتا آن چیزی نیست كه در قرن گذشته بود. اما چرا؟ ارزش آن را دارد كه قدری روی این قضاوت مكث كنیم.
لنین در زمان خویش وجود دو نوع كاپیتال در روسیه و در دیگر كشورهای كاپیتالیستی را ذكر نمود: دمكراتیك و ارتجاعی.
اولا سرمایه در برابر مقاومت ومبارزه در حال رشد متمدن می گردد. ثانیا سیمای مردمی سرمایه را باید در ارتباط با زشت ترین شكل استشمار، یعنی گلوبالیزاسیون سنجید.
در فاز اولی که مورد بحث ماست، سرمایه توانست تا اندازه ای چهره خویش را زیر فشار انقلاب اکتبر و جنبش های اجتماعی تغییر داده و حتی در برخی عرصه ها تن به عقب نشینی بدهد. نباید فراموش کرد که این عقب نشینی برای نجات خویش نیز بوده است.

بناپارتیسم روسی
مشی، برنامه و استراتژی ما بر این مبنا استوار است كه آنچه در روسیه روی داده، چرخش ضد انقلابی برای احیای سرمایه داری است. همگی بر سر این مسئله با هم تفاهم داریم، اما ضرورت دارد بر سر اشکال ویژه این تلاش در روسیه نیز به وحدت کامل برسیم. اشکالی که متاثر از رویدادها و شرایط جهانی تغییر رنگ نیز می دهند. از درون این تفاهم است که باید ارزیابی های ما از حوادث و شعارهای تاکتیکی ما بیرون بیآید.

با دوره دوم ریاست جمهوری پوتین روسیه تقریبا وارد مر حله نوین نو سازی سرمایه داری گردید. مشخصه این مرحله عبارتست از تضعیف بیشتر روسیه در عرصه جهانی،تهدید جدی تجزیه اقتصادی و سیاسی كشور،افزایش بحران داخلی و خارجی و نقش ترمز كننده او در رشد كشور و عدم توانای در تامین حداقل امنیت شهروندان.

پروسه گلوبالیزاسیون به شیوه آمریكایی بیشتر و بیشتر خصلت تجاوزكارانه و ضد روسی به خود می گیرد. ایالات متحده مایل نیست روسیه را همآورد خود ببیند. گرچه در چشم انداز تاریخی، این پدیده اجتناب ناپذیر است.
آمریكایی ها بطور مداوم كشور ما را با پایگاه های نظامی خود محا صره می كنند. دولت روسیه به این امر هیچ توجهی نمیكند ودر صدد هیچ سیاست واقعی در جهت وحدت كشورهای سوسیالیستی سابق نیست و حتی آگاهانه با جمهوری بلاروس وارد مشاجره سیاسی می شود.
در نتیجه امروز روسیه بین چكش و سندان قرار گرفته است. مسقیما در مرزهای آن بطور موفقت دو ساختار ژئوپولیتیك احداث می گردد: اروپای نوین و آسیای متحده. بعلاوه امپراطوری آمریكا. اگر كشور ما همچنان به وضعیت معلق خود ادامه دهد، چند پارچه خواهد شد. درحالیکه روسیه امكانات واقعی برای یک اقتصاد رشد یابنده دارد.
گلوبالیزاسیون برای غارت منابع طبیعی ما می کوشد دیکتاتوری فاسد را بر کشوری حاکم نگهدارد.
دوره دوم ریاست جمهوری پوتین برابر است با مرحله بحران نوین در روسیه. بعد از فروپاشی سیستم سیاسی و اقتصادی شورائی، كشور دوره غارت بی بند و بار و در عین حال جنائی یلتسین را گذراند. پس از او، پوتین باقیمانده های شیوه زندگی شوروی را كاملا از بین برد و كشور را از آلترناتیو چپ محروم کرد. از اینرو رژیم پو تین عبارتست از نابودی روسیه:
- نابودی سیستم های اجتماعی كه تا مین كننده زندگی مردم بود.
- نابودی اقتصاد خلقی و پیشرفت های علمی
- اهمیت ندادن به مواضع ژیو پولیتیك شوروی.
- عدم توجه به خطر گسترش ناتو كه تاکنون شماری از جمهوری های سابق شوروی را ضمیمه خود کرد. همچنین بی توجهی به خطر جابجائی نیروهای نظامی ناتو در خاك این كشورها و رابطه خائنانه ای که دولت های جدید این کشور ها نسبت به متحد استراتژیك روسیه؛ یعنی بلاروس برقرار کرده اند.
- ضربه سیستماتیک به امنیت ملی كشوربا نابود سازی پایه های دفاع و امنیت.
نتیجه ای که می توان از این وضع گرفت آنست که رژیم پوتین نه تنها خود در پی کاهش و حل بحران عمومی جامعه نیست، بلکه حاضر به مصالحه ای ملی برای چنین ضرورتی نیست.

درس های قرن بیستم
همه میدانیم که وسایل ارتباط جمعی نقش اصلی را در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی داشتند. بعد از جنگ كبیر میهنی و پیدایش سلاح هسته ای، دشمنان روسیه كاملا درك نمودند كه نابودی روسیه با توسل به زور امكان پذیر نیست. از اینرو تمام تلاش خود را صرف نابودی داخلی، جهانبینی و ایدئولوژی ما و فروپاشی از درون کردند.
تمام تبلیغات دراین دوران روی جوانان کشور متمرکز شد که نه در انقلاب و نه در جنگ میهنی علیه فاشیسم هیتلری نقشی نداشتند. این تبلیغات به این نسل می گفت که اتحاد شوروی نقش چندانی در تحمیل شکست به فاشیسم هیتلری نداشته و اتحادشوروی نیز دست کمی از فاشیسم هیتلری ندارد. بنابراین، با نابودی باصطلاح امپراطوری روسیه آنها به آرزوهای خود خواهند رسید. در همین دوران روی ناسیونالیسم، تجزیه طلبی و تفرقه در میان خلق ها نیز کار کردند. اشتباهات حزب کمونیست بزرگ جلوه داده شد و روی نقش حزب در بازسازی سوسیالیستی کشور پرده سکوت و تخریب کشیده شد.
برای بسیج نیرو جهت دفاع از خصوصی سازی به شهروندان روسی وعده های طلائی دادند، اما جامعه با خصوصی سازی چه چیز بدست آورد جز نا امنی، تبه کاری، نا امنی و جنگ و خونریزی؟ یک میلیون از خلق های اتحاد شوروی در جنگ های محلی کشته شدند.

چه باید كرد و چگونه می تواند جلوی ادامه این فاجعه را گرفت؟ قبل از هر چیز بایستی سازمان سیاسی نیرومندی را بوجود بیآوریم که بیانگر منافع که این فاجعه به قیمت نابودی زندگی آنها تمام شده و می شود. این از مبرم ترین وظائف امروز کمونیست های روسیه است.
كلید نوسازی روسیه كنونی عبارتست از وحدت زحمتكشان برای مبارزه در راه عدالت اجتماعی و مبارزه در راه نجات ملی. انقلاب سوسیالیستی در روسیه همچنان امكانپذیر است. اما در مرحله که ما امروز در آن قرار گرفته ایم سوسیالیسم روسی از دل یک انقلاب ملی و آزادیبخش با خصلت ضد سرمایه داری و ضد گلوبالیسم بیرون می آید.

 


 

  فرمات PDF                                                                                                        بازگشت