|
|||||||||||||||
اندیشه های مسموم در جمع همراهان آیت الله خمینی که از پاریس به تهران منتقل شدند، حجت الاسلام جوان سال و ذوق زده ای به نام "هادی غفاری"، که خودپسندی و خشونت طلبی، چهره نا چسبش را کامل می کرد، در برابر دیدگان ناباور خبرنگارانی که همراه آیت الله خمینی از پاریس به تهران باز می گشتند و هیچ کدام نمی دانستند در آینده چه سرنوشتی برایشان رقم زده خواهد شد، گفته بود: «ما مطبوعات را تصفیه می کنیم. همه شان را می ریزیم به زباله دان، اول از همه نوبت کیهان است!»
او که از ابتدای سال 58، رهبری گروه های حمله به تخریب و فشار را بر عهده گرفته بود، نخستین تمرین خود را از یورش به موسسه انتشاراتی کیهان شروع کرد. دست پروردگان و عوامل تحت فرمان او، که بعدها از در و دیوار ساختمان های متعلق به احزاب سیاسی ایران بالا رفتند و دست به غارت زدند، غروب به غروب با فریاد "اعدام باید گردد" وارد موسسه کیهان می شدند. از میان همین جمع، بعدها عده ای در نقش بازجو و شکنجه گر در زندان های جمهوری اسلامی ظاهر شدند و در صف جوخه های اعدام برای خود جا پیدا کردند. پخش چند فیلم مستند از صحنه های بازجوئی از مجاهدین خلق در زندان اوین و با حضور هادی غفاری که در سال 60 از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد، وابستگی گروه های فشار و حمله، به تشکیلات امنیتی سپاه پاسداران و سپس وزارت اطلاعات و امنیت را آشکار ساخت. هادی غفاری که بلافاصله پس از تاسیس حزب جمهوری اسلامی عضو شورای مرکزی آن قرار گرفته بود، بعدها خود مغضوب شد و اکنون منزوی است و ساکن قم، اما آن شیوه، آن وابستگی امنیتی، آن خشونت و خونی که هادی غفاری نخستین هدایت کننده آن بود، ادامه یافت و بعدها این میراث به امثال حاج بخشی، مسعود ده نمکی و حسین الله کرم، حسین شریعتمداری، حسن شایانفر، ازغدی و دهها نام دیگر از نسل اول مهاجمین به آزادی و انقلاب رسید. آن گونه که مسموع است، این دوره از فعالیت های هادی غفاری آنقدر سیاه و بدنام است، که حتی با ابراز پشیمانی های مکرر وی، در هیچ یک از صفوف طرفداران تحولاتی که پس از انتخابات دوم خرداد شروع شد و به جنبش سبز رسید و حالا به آغاز دوران ریاست جمهوری حسن روحانی رسیده نیز، جائی برای او باز نشد! حتی با سخنرانی صریحی که علیه شخص علی خامنه ای پس از درگذشت آیت الله منتظری کرد. از همان نخستین حملات به موسسه کیهان و سپس به دیگر نشریات، هراس از این که این شیوه عمل به شیوه ای حکومتی تبدیل شود، در رهبری حزب توده ایران به یک بحث جدی تبدیل شد. یورش به دانشگاه ها، تعطیلی دانشگاه ها به بهانه انقلاب فرهنگی و یک سلسله رویدادهای مشابه، این نگرانی را بیش از پیش تشدید کرد.
از "جزء" به "کل"
در رهبری حزب توده ایران، بیش و پیش از همه، زنده یاد احسان طبری علاقمند به پیگیری جزئیات عملیات این گروها بود و معتقد بود که «آن چه که از این گروه ها در صحنه عمل شاهدیم، جنبه آشکار جدال بزرگ تری است که در پشت صحنه جریان دارد.
دولت موقت
نخستین کشاکش ها برسر تصاحب روزنامه کیهان، از همان لحظه ای شروع شد که در شورای انقلاب نیمه علنی – نیمه مخفی دو خط و دو مشی با همه قشربندی های درونی خود، در برابر هم قرار گرفتند. حتی پیش از تعیین تکلیف تلویزیون دولتی، خیزهای بلند برای تصاحب کیهان شروع شد. روزنامه ای که تیراژ آن در آستانه پیروزی انقلاب از مرز نیم میلیون گذشته بود و با چاپ نخستین عکس آیت الله خمینی در داخل کشور، تیراژ 800 هزار شماره ای را در تاریخ مطبوعات ایران به ثبت رسانده بود. حاکمیت چند پارچه ای که خود را فاتح انقلاب می دانست، این تریبون را برای خویش می خواست؛ اما این حاکمیت نه یک پارچه، که چند پارچه بود! مجموع این چند پارچگی را، در مدیران رنگارنگی که از سوی شورای انقلاب و دولت موقت روانه روزنامه کیهان کردند، میشد مجسم ساخت و جدالی را حدس زد که در راس حاکمیت درحال شکل گیری و تشدید آنست. لیبرال ها، ملیون، قشر مذهبیون، طرفداران آیت ا لله خمینی، چپ مذهبی، بازاری ها و... با هم در یک مسابقه شرکت کرده بودند: تصاحب ارگان های مطبوعاتی و در راس همه آنها "کیهان". نخستین دیدار رسمی، پس از انقلاب با آیت الله موسوی اردبیلی صورت گرفت. شورای انقلاب هنوز برای دراختیار گرفتن کیهان خیز برنداشته بود اما می خواست شورای سردبیری آن را تحت مدیریت خود بگیرد. دیدار در مجلس سنای سابق انجام شد و موسوی اردبیلی انگشت درشت نگین عقیق خود را به هاتفی که روبرویش نشسته بود نشان داد و گفت: کیهان مثل این نگین است برای انگشتر آزادی. پیش از آن نیز در جریان اعتصاب مطبوعات، آیت الله بهشتی از طرف شورای انقلاب به کیهان آمده و از بالای میز سردبیری که با کفش روی آن رفته بود در ستایش آزادی مطبوعات سخن گفته و از کیهان تجلیل کرده بود. او که پائین آمد، هاتفی روی همان میز که میز کار خود او نیز بود رفت و خطاب به بهشتی و هیات همراهش، ابتدا سوره "والقلم و ما یسطرون" را خواند و سپس گفت: امیدوارم، حضرت آیت الله، پس از پیروزی نیز بر همین نظر باقی بمانند!
دولت موقت، در ابتدا خیز برداشت تا "شمس آل احمد" برادر جلال آل احمد را سردبیر و مدیرمسئول کیهان کند. جلساتی هم با حضور او در انتشاراتی "رواق" تشکیل شد. او در گوشه دفتر انتشاراتی "رواق" می خواست لیست تحریریه برای کیهان درست کند. گفت که شورای انقلاب او را برای سردبیری کیهان در نظر دارد. در خمیرمایه او جدال مطبوعاتی وجود نداشت، حال و روزی هم برای این کار نداشت. برای ترکیب جدید تحریریه کیهان می گفت: «چپ ها می توانند باشند، اما توده ای ها نه!» و باز می گفت: «معلوم نیست کیهان را تحویل خواهد گرفت و یا اطلاعات را، اما به احتمال بسیار حکم کیهان را برایش نوشته اند». نه این شد و نه آن. نه به کیهان راه پیدا کرد و نه به اطلاعات. نه او خمیرمایه مطبوعاتی داشت و نه دوران امثال او بود! روحانیون شورای انقلاب با برادرش میانه ای داشتند و به پاس او، احترامی هم برای شمس قائل بودند، اما نه در حد سپردن بزرگ ترین و پر تیراژترین روزنامه کشور، در یکی از پرتلاطم ترین دوران های تاریخ ایران به او. شمس آل احمد در همان دفتر "رواق" ماند و پایش به مطبوعات بی صاحب مانده بعد از انقلاب باز نشد. گاهی چیزی نوشت و جائی چاپ کرد، نه بیشتر. در پایان همان نخستین جلسه که در آن رحمان هاتفی هم حضور داشت، هاتفی زیر لب گفت: این بابا، آب دماغش را نمی تواند جمع کند، می تواند کیهان اداره کند؟ اسدالله مبشری، نخستین مدیر مسئول کیهان شد و با توافق شورای انقلاب (که ترکیبی از نهضت آزادی نیز در آن حضور داشت) راهی کیهان شد. پیرمردی خوشرو که یک موی سیاه بر سر نداشت. او متمایل به ملیون و دولت بازرگان بود. احترامی هم در میان اعضای شورای انقلاب وقت داشت، اما به احتمال بسیار بیش از شورای انقلاب، از سوی دکتر ابراهیم یزدی و مهندس بازرگان تقویت می شد. او اهل تصفیه و حذف نبود، و اگر بود، معتقد به شتاب در این امر نبود. دو گانگی تصمیمات در شورای انقلاب خیلی زود آشکار شد. گروه های فشار، با شعار "اعدام باید گردد" هم چنان و هر روز به بهانه یکی از مطالبی که در کیهان منتشر می شد، راهی این موسسه شده و سپس، سر راه خود خط و نشانی هم برای روزنامه آیندگان می کشیدند! در یکی از همین بعد از ظهرها، اسد الله مبشری که عمر مدیریتش در کیهان به یک هفته هم نمی کشید، تاب شعارهای "اعدام باید گردد" را نیاورد و با این جمله که «لابد، فردا با شعار مبشری اعدام باید گردد، می آیند» کیهان را با همان قد و قواره ای که تحویل گرفته بود، تحویل داد و رفت. نماینده مخفی آیت الله مهدوی کنی، فردی به نام "قاضی" که کارمند بخش آگهی های تجاری کیهان بود، گروه های فشار را به طرف موسسه کیهان هدایت می کرد. "مبشری" بعدها به کابینه بازرگان پیوست. شاید بتوان این را نخستین شکست "دولت موقت " در عرصه تسلط بر ارگان های تبلیغاتی بعد از انقلاب دانست.
به دنبال اسد الله مبشری، یکی از سرمایه داران بازار آهن، به نام حاج "مهدیان" راهی کیهان شد. او خود را منتسب به مدرسه رفاه (مقر استقرار آیت ا لله خمینی) می دانست. حاج مهدیان، که عربی را کمتر از فارسی نمی دانست، رئیس صنف آهن فروش های بازار تهران بود. او از دهه 40 به بعد با طرفداران علی شریعتی و حسنیه ارشاد پل پیوند زده بود. بسیاری از روحانیون زندان رفته و تبعید شده او را می شناختند. خرج زندان و تبعید خیلی ها را داده بود. هم اهل بازار بود و هم اهل مسجد. ریزه اندام، کم حرف و نرم خو، با کیف سیاه کوچکی در زیر بغل. حجره اش زیر گوش موسسه انتشاراتی اطلاعات بود، اما برای کیهان خیز برداشته بود. گفت کیهان را خریده است، البته نه از صاحب آن "مصباح زاده" زیرا کیهان "هبه" (بخشیدن، واگذار کردن) شده و به اموال دولت بعد از انقلاب تبدیل شده بود. دوام او نیز چندان نپائید و بعدها در همان نخستین امواج ترورهای مشکوک و سئوال برانگیز که در ابتدای انقلاب به راه افتاد، او نیز مانند حاج عراقی، آیت ا لله مطهری، آیت ا لله مفتح و... با چند گلوله به قتل رسید. چرا؟ با چه انگیزه ای؟ توسط چه شبکه ای؟ هرگز معلوم نشد! جدال بین ملیون، ملی مذهبی ها، روحانیون، بازاری ها، و... با انواع گرایش های سیاسی و اقتصادی ادامه یافت، هم چنان که در حاکمیت ادامه یافت. جدال و سرگردانی پشت صحنه حکومتی، هم چنان در روزنامه کیهان خودنمائی می کرد. یک نیمروز شیخ میانه سال و کوتاه قدی بنام "هادی" با حکم شورای انقلاب به کیهان آمد و گفت که دکترا دارد! با شتاب راه می رفت و یک شبه خیال پرواز صد ساله داشت. او نیز مدت درازی دوام نیاورد. نه حال و حوصله کار پرجنجال مطبوعاتی را داشت و نه تجربه آن را، از سرگردانی میان جناح های موجود در رهبری چند گانه شورای انقلاب هم بیم داشت. هیچ کدام از آنها که برای سرپرستی کیهان بی سرپرست راهی این موسسه شده بودند، کادر و نویسنده ای را با خود نیاورده بودند، مگر شیخ "هادی" که بعدها سفیر جمهوری اسلامی در کویت شد و از دیپلمات های سابقه دار جمهوری اسلامی. البته با لباس شخصی و پیراهن یقه بسته و سفید!
شیخ "هادی"، پس از تصفیه اولیه کیهان از کادرهای قدیمی و کارآمد آن، که به سرعت منجر به آغاز سقوط تیراژ این روزنامه شد، چند تنی را هم به عنوان عصای دست خویش به کیهان آورد. در جمع تازه واردین، که اغلب در مدرسه علوی دست به قلم برده و در نشریاتی نظیر "مکتب اسلام" چیزی نوشته بودند، یکی هم "ماشاء ا لله شمس الواعظین" بود، که بعد از انتخابات دوم خرداد سردبیری روزنامه "جامعه" و "توس" را بر عهده گرفت و اکنون گاهی اظهار نظری در مصاحبه ای می کند و به انزوای خود باز می گردد. تجربه اندکی در ترجمه قصه های کوتاه داشت و شرم و حیای آشکاری برای اشغال یکی از چند صندلی خالی مانده تحریریه کیهان. او نیز مانند شیخ "هادی"، پس از زمان کوتاهی از کیهان رفت، اما پس از مدتی دوباره باز گشت. این بازگشت طولانی شد و به مدت 10 سال ادامه یافت. او در این 10 سال، بسیار آموخت. نه فقط در عرصه کار روزنامه نویسی، بلکه در عرصه سیاسی. نه فقط سیاست را آموخت، بلکه با اهل سیاست در جمهوری اسلامی نیز، اعم از روحانی و غیر روحانی آشنا شد و رنگارنگ آنها را دید.
شاید بتوان تثبیت دوران مدیریت و سرپرستی کیهان پس از انقلاب را از زمانی به حساب آورد، که روحانی نسبتا جوان و خوش روئی به نام سید محمد خاتمی، در کیهان ظاهر شد و این همزمان شد با جنگ ایران و عراق. در واقع جنگ محدودیت هائی را به مطبوعات بعد از انقلاب ایران تحمیل کرد، که در هر کشور دیگری می کرد، آغاز موج ترورها و ماجراجوئی های ویرانگر سازمان مجاهدین خلق و سودی که راست ترین و ضد آزادی ترین جناح حاکمیت از این ماجراجوئی ها برد، در کنار محدودیت های تحمیلی ناشی از جنگ، نوعی خود سانسوری و حکومت سانسوری را به تمام مطبوعات ایران تحمیل کرد، که کیهان را نیز مشمول خود ساخت. بسیاری از کشاکش های حکومتی، که در تصرف مطبوعات و جدال برسر حاکم ساختن خط مشی ها و سیاست های گروهی بر مطبوعات خود را نشان می داد، به پشت صحنه برده شد؛ گر چه در میان تمام مطبوعات بزرگ کشور، هنوز تصفیه ها و رفت و آمد کادرهای جدید و مذهبی، که از همان آستانه پیروزی انقلاب در کیهان شروع شده بود، ادامه داشت و اگر به جابجائی های مهم در مدیریت ختم نمی شد، به خاطر نرم خوئی و کثرت اندیشی محمد خاتمی و به ویژه حمایتی بود که بیت آیت ا لله خمینی بی کم و کاست از وی به عمل می آورد. حضور خاتمی در میان نویسندگان و خبرنگاران کیهان و بحث و گفتگوی آرام و متین با آنها، فضای مناسبی را برای کار مطبوعاتی در کیهان فراهم آورد. این نرم خوئی در مدیریت را، دست به قلم بودن و آشنائی ماشاء ا لله شمس الواعظین با کار مطبوعاتی و دشواری کار مطبوعاتی تکمیل می کرد. برخی تازه نویسنده شدگانی که از حوزه های علمیه و از میان مذهبیون به کیهان پیوسته بودند نیز در این دوران یا فضای بوجود آمده توسط محمد خاتمی و ماشاء الله شمس الواعظین را عمیقا درک کرده و پذیرفتند و یا با توجه به حمایتی که بیت آیت الله خمینی از محمد خاتمی می کرد و نفوذی که وی در میان نزدیک ترین همکاران آیت الله خمینی داشت، زمان را مناسب ماجراجوئی ها نمی دیدند. گذشت زمان نشان داد، که در میان این نو نویسنده شدگان نیز از هر دو گروه وجود داشتند. در صدر این افراد می توان از "مهدی نصیری" نام برد، که بعدها، پس از درگذشت آیت الله خمینی و با حمایت امثال آیت الله مهدوی کنی در پشت صحنه، برای مدتی نسبتا طولانی کیهان را به دست گرفت و پس از خروج از کیهان نیز در سازماندهی گروه های فشار و آدم ربائی نقش ایفاء کرد. او هفته نامه ای به نام "صبح" را منتشر ساخت که اساس کار آن پرونده سازی برای همه دگراندیشان مذهبی و غیر مذهبی و همه اهل ادب و هنر بود. این پرونده سازی ها، بعدها تا فراسوی مرز ترورها و آدم ربائی ها پیش رفت که به آن خواهیم رسید. البته محمد خاتمی در تمام دوران سرپرستی موسسه انتشاراتی کیهان، در این موسسه نماند. او وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه میرحسین موسوی شد، اما جانشینی که برای خود انتخاب کرد، تا وقتی زنده بود، همان خط و ربطی را ادامه داد که خاتمی بنیان گذارده بود. او حجت الاسلام "شاهچراغی" بود، که همراه عده ای دیگر، قربانی یکی از رویدادهای تروریستی دوران جنگ شد. این دوران، همزمان است با حذف ملیون، وابستگان نهضت آزادی از صحنه حکومتی و یورش به همه سازمان ها و احزاب سیاسی. در واقع حیات احزاب و سازمان های سیاسی عمدتا در زندان ها و در جدال های گوناگون برسر حیات اعضای آن ها، اعتصاب غذاها، ادامه چپ روی ها و خوش بینی ها در زندان ادامه داشت، نه در جامعه. در همین دوران است که زندانیان، در اکثریت خود نتوانستند اهمیت فشار آیت الله منتظری برای تغییر مدیریت زندان ها و کاستن از فشار بر زندانیان را دریابند و با یکسان ارزیابی کردن امثال "میثم" ها و "سرحدی زاده" ها با "لاجوردی" ها و "حاج داود لشگری" ها، همان اشتباهی را تکرار کردند که در دو سال نخست پیروزی انقلاب در ارزیابی از لایه بندی های جناج های حکومتی و روحانیون حاکم کرده بودند: «همه سرتا پا یک کرباسند!»
آرامشی که در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی بر مطبوعات سایه افکنده بود، با پایان جنگ و درگذشت آیت الله خمینی پایان یافت. این آرامش تحمیلی و خود سانسوری مطبوعات به گونه ای بود که حتی یک خط خبر در باره کشتار زندانیان سیاسی به مطبوعات راه نیافت و آن چه را در این باره مطبوعات بازتاب دادند، همان نامه های اعتراض آمیز آیت الله منتظری به محاکمه مجدد زندانیان و رفتار با زندانیان به عنوان افراد سر موضع بود. "عمل با زندانیان به عنوان افراد سر موضع" همان معنای قتل عام را می داد، که هیچکس نمی توانست آن را درک و ابعاد آن را حدس بزند.
پس از آیت الله خمینی، جدالی که بر سر تصفیه دولتمردان زمان آیت الله خمینی و دوران جنگ شروع شده بود، یکبار دیگر در روزنامه کیهان آغاز شد. کشتیبانان را سیاستی دیگر آمده بود. قرض از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، قبول برنامه تعدیل اقتصادی و تصمیم به ترمیم ویرانی های جنگ، ابتدا خود را در دور کردن مذهبیون موسوم به چپ از حاکمیت نشان داد. دو "راست" در حاکمیت به اتحاد رسیدند: بازار و تکنوکرات های متمایل به سرمایه داری! دولت رفسنجانی این گونه تشکیل شد و امثال میرحسین موسوی، مهدی کروبی، بهزاد نبوی، محمد سلامتی، سرحدی زاده و ده ها و ده ها روحانی و غیر روحانی دوران 10 ساله اول جمهوری اسلامی روانه خانه هایشان شدند. نماز جمعه از یک طیف روحانی دوران آیت ا لله خمینی گرفته شد و بتدریج به دست طیف دیگری سپرده شد، که مورد حمایت ارتجاع مذهبی بود. بار دیگر سرو کله امثال "علی اکبر پرورش"، آیت الله "خزعلی"، آیت الله"جنتی"، آیت الله محمد یزدی و... که از صحنه دور شده بودند، در صحنه سیاستگزاری پیدا شده و در نماز جمعه ها، یا خطبه خواندند و یا ناطق پیش از نماز شدند!
آغاز دوره جدید
پایان این دوره از جدال ها، که کمی بیش از یک سال ادامه یافت و تا مرز خانه نشین شدن احمد خمینی پیش رفت، تشکیل مجلس چهارم به ریاست علی اکبر ناطق نوری بود، که از او بعنوان رهبر فراکسیون 99 نفره مجلس سوم علیه دولت میرحسین موسوی یاد می شد. فراکسیونی که بعدها علی خامنه ای نیز گفت: "نگوئید 99 نفر. با من می شود 100 نفر" بیم و هراس از حضور دوباره آیت الله منتظری در صحنه سیاسی جمهوری اسلامی، پس از درگذشت آیت ا لله خمینی، چنان بود که بدون هیچ دلیل و مقدمه ای، پس از درگذشت آیت ا لله خمینی، یکبار دیگر یورش تبلیغاتی سنگین علیه او در مطبوعات و رادیو تلویزیون سازمان داده شد و این در حالی بود که او نه اظهار نظری کرده و نه خود را مطرح کرده بود. این بار نیز، مانند دوران جدال های پشت صحنه شورای انقلاب و دولت موقت، نبرد سنگینی که در پشت صحنه، در مجلس خبرگان رهبری، در حوزه علمیه قم، در خانه آیت الله گلپایگانی و آیت الله مرعشی نجفی، در جلسات جنجالی روحانیت مبارز و... جریان داشت و در جلسات پنهانی شورای رهبری نیمه مخفی موتلفه اسلامی طراحی می شد، در کیهان بیش از هر نشریه دیگری بازتاب یافت. گرچه کیفیت و خواست های این مرحله از کشاکش ها، ماهیت و زمینه هائی داشت که به جبهه های جنگ و زندان ها و شکنجه گاه ها و میدان های اعدام باز می گشت. تمام سرشکستگی ناشی از ادامه جنگ و ناکامی در فتح کربلا را به سوی دولت میرحسین موسوی هدایت کردند و از دل این توطئه، دولت ائتلافی هاشمی رفسنجانی با موتلفه اسلامی و روحانیت مبارز بیرون آمد. ده ها و صدها هزار بسیجی و سپاهی سرخورده و سرشکسته از جبهه های جنگ به حاشیه نشین های شهرهای بزرگ – به ویژه تهران- و روستاها و شهرستان ها بازگشتند و سلاح را برزمین گذاشتند، تا سیاستمداران مدافع "تعدیل اقتصادی" کار را ادامه دهند. بنیادهای تحت هدایت و سرپرستی ارتجاع مذهبی و سرمایه داری بازار، که مجروحان جنگ، خانواده شهدا، بسیجی ها، معلولین و... را، که همگی نیازمند نان شب بودند، تحت سرپرستی داشتند، از میان این نیروی عظیم، برای خود سازمان های مستقل به وجود آوردند و در دل ارگان های امنیتی، سپاهی و بسیجی جای گرفتند. برخی از آنها را تا رده های بالای فرماندهی و مدیریت پیش کشیدند. تمام این سازماندهی ها در پشت صحنه انجام شد. شماری از فرماندهان ناراضی، سرخورده و زندگی از دست داده که از جبهه بازگشته بودند را برای آن که دست نوازشی برسرشان کشیده شود، یا در شرکت های بزرگ تجاری سهیم کردند و سهامی به آنان تعلق گرفت و یا در بالاترین سطوح و با راهنمائی و کمک اتاق صنایع و بازرگانی، تشویق به تاسیس شرکت های تجاری شدند. حتی علنا سرمایه در اختیار آنها گذاشتند تا مشغول تجارت شوند و کمتر نق بزنند. شرکت بازرگانی "پیشگامان سازندگی" با همین هدف و از همین طریق و با سرمایه بیت رهبری، کمیته امداد امام و حساب شماره 100 آیت الله خمینی و به فرمان رهبر جدید جمهوری اسلامی تشکیل شد و فرماندهان سپاه، بسیج، وزیر دفاع، معاونان آنها و... در آن سرمایه گذار شدند. آن قرض عظیمی که از خارج گرفته شد تا صرف بازسازی ویرانه های باقی مانده از سیاست خانمان برانداز ادامه جنگ با عراق شود، در همین نوع شرکت های تجاری و تحت هدایت سرمایه داری بازار و تکنوکرات ها و نو کیسه های جمع شده در کابینه هاشمی رفسنجانی صرف انواع واردات کالاهای مصرفی شد. شرکت هائی که این گونه تشکیل شده بودند، در رقابت با یکدیگر و برای رونق بخشیدن به بازار کالاهای خود و یا از رونق انداختن کالاهای رقیب، انواع قوانین ضد ماهواره و آنتن های بشقابی را از تصویب مجلس گذراندند و یا با تشکیل انواع گشت های خیابانی و تشکیل گروه های امر به معروف و نهی از منکر با جوراب نازک زنانه، روسری رنگی، شلوار جین، دوچرخه سواری و... به ستیز برخاستند. حیرت انگیز آن که، همه این رقابت ها، زیر پوشش و نقاب دفاع از ارزش های انقلاب انجام شد و "شاه" بیت آن نیز فتوای اعدام "سلمان رشدی"، بعنوان مظهر و نشانه مبارزه انقلابی بود. "شاه" بیتی، که در حد یکی از انواع توطئه های ارتجاع مذهبی و بازاری ها علیه انقلاب بهمن 57 باید ارزیابی شود. وقتی، وزیر اطلاعات و امنیت دولت خاتمی"حجت الاسلام یونسی" در مجلس شورای اسلامی اعلام کرد، که یکی از برنامه هایش جدا سازی این وزارتخانه از کارهای تجاری است و تلویحا ریشه آلودگی امنیتی جمهوری اسلامی به سازمان های جاسوسی اسرائیل و امریکا را همین آلودگی تجاری اعلام داشت، تازه عمق فساد، دلالی، تجارت و... که با انسان کشی، عوام فریبی، مردم ستیزی و ارتجاع پرستی در ارگان های امنیتی و نظامی توام شده بود پرده برداشته شد. فاجعه ای که با جلوگیری از ادامه اصلاحات، کارشکنی علیه دولت خاتمی و برسر کار آوردن احمدی نژاد ادامه یافت و سرانجام نیز کار به کودتای 22 خرداد 88 انجامید.
تقسیم غنائم حکومتی
سهم روسای زندان ها، شکنجه گران، قتل عام کنندگان و سرکوب کنندگان آرمان خواهان انقلابی هم باید داده می شد. آنها نیز جزو هموار کنندگان جاده قدرت سیاسی برای سرمایه داری بازار و ارتجاع مذهبی بودند. پس از قتل عام زندانیان سیاسی، دیگر زندان آن رونق گذشته را نداشت و به همین دلیل بزرگ ترین گردانندگان و طراحان مخوف ترین شکنجه های روانی، که به "تواب سازی" شهرت داشتند، همراه با صادر کنندگان احکام اعدام های دسته جمعی و سربازجوهای زندان ها وارد صحنه تجارت و سیاست شدند و زندان ها را برای اسد الله لاجوردی های آینده، برای مرحله بعدی تصفیه ها باقی گذاشتند. این مرحله، پس از زمینه ای که مطبوعات تحت هدایت تواب سازان و بازجوها باید فراهم می ساختند، آغاز شد. مرحله ای که با فاش شدن وصیت نامه اسد الله لاجوردی و پخش اخبار مربوط به تشکیل گروه های مسلح و تخریب توسط او مشخص شد، چه مسیری را باید طی می کرد. اعدام طیف گسترده نواندیشان مذهبی و چپ مذهبی هدف این مرحله بود. لاجوردی در وصیت نامه خود که پس از کشته شدن وی در نماز جمعه تهران قرائت شد، چپ مذهبی را چنان توصیف کرد که امثال بهزاد نبوی و دیگر رهبران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، روحانیون نظیر آیت ا لله منتظری، حجت الاسلام کدیور، حجت الاسلام اشکوری و بسیاری از روحانیون عضو "مجمع روحانیون مبارز" در برابر چشمان هر خواننده و شنونده ای ظاهر می شود. او در وصیت نامه خود، این طیف را بدتر از منافقین (مجاهدین خلق) توصیف کرد و با صراحت نوشت که بارها به مقامات بالای جمهوری اسلامی توصیه کرده است که هر چه زودتر دست او را برای از میان برداشتن این منافقین جدید باز بگذارند. به همین دلیل است که می توان حدس زد، نقشه ها و عوامل اجرائی تحت امر اسد الله لاجوردی در تدارک آخرین مراحل اجرای این طرح افشا شده و به دلیل غیر قابل کنترل بودن وی و احتمال درگیر ساختن جمهوری اسلامی با بزرگ ترین ماجراجوئی های خونین ابتدا از زندان اوین و سرپرستی زندان ها برکنار شد و در خارج از زندان به ضرب چند گلوله از پای درآمد تا گنجینه جنایات و اطلاعات حذف شود. آنچه او زود هنگام می خواست اجرا کند، بعدها و بتدریج اجرا شد. به لیست زندانیان کودتای 22 خرداد اگر نگاهی دوباره انداخته شود و سرنوشت امثال بهزاد نبوی و یا تاج زاده و دیگران مرور شود، به همان وصیت نامه ای می رسیم که لاجوردی از خود باقی گذاشت. او زود هنگام می خواست دست به کار شود، درحالیکه باید مقدمه آن فراهم می شد. مقدمه ای که در دولت احمدی نژاد فراهم آمد.
آنها که از زندان ها، با دست های خونین و افکار سیاه و خشونت آمیز بیرون آمده و در مطبوعات و در قوه قضائیه و بنیادهای مالی بر صدر نشستند، چه کسانی بودند؟ سه حاکم شرع قتل عام ها، به نام های علی رازینی، نیری، ابراهیم رئیسی به ترتیب به ریاست دادگاه ویژه روحانیت، سرپرست شورای عالی قضائی و رئیس بازرسی کل کشور رسیدند. در دوران دولت خاتمی فاش شد که تنها در یک قلم، مشخص شده است که علی رازینی چند میلیارد ریال از حساب امانتی مردم در دادگستری را به حساب شخصی خود واریز کرده است! و تشکیلات عظیم مالی "بنیاد امام" نه تنها مالیاتی به دولت نمی دهد، بلکه حساب و کتابش را هم به کسی پس نمی دهد! بازرسی کل هم در همه این دزدی ها شریک دزد و رفیق قافله بوده است. (ابراهیم رئیسی اکنون معاون اول قوه قضائیه و از اعضای ستاد کودتای 22 خرداد است!)
دو چهره شناخته شده و مشهور زندان های اوین، گوهر دشت و قزل حصار یعنی حسین شریعتمداری با نام مستعار "برادر حسین" و "حسن شایانفر" با نام مستعار "برادر معصومی" که به استادان تواب ساز در زندان ها شهرت داشتند و می توانستند قلمی هم بر کاغذ گذاشته و چیزی بنویسند، برسر موسسه کیهان نشستند و رحیم پورازغدی بازجوئی که کیانوری در یکی از نامه های خود او را در شقاوت "پدرسوخته" تر از بقیه معرفی کرد، با حکم علی خامنه ای عضو شورای انقلاب فرهنگی شد. همچنان که حسین شریعتمداری با حکمی مشابه بر سر کیهان نشست. همین تقسیم غنائم، پس از درگذشت آیت الله خمینی در وزارت اطلاعات و امنیت نیز شروع شد و امثال "علی فلاحیان"، معاون ریشهری و سربازجوی رهبران حزب توده ایران به وزارت اطلاعات رسیدند. فصل سوم حیات روزنامه "کیهان"، با درگذشت آیت الله خمینی و ورود امثال شریعتمداری و شایانفر به کیهان شروع شد. جدالی که در این مرحله در کیهان شروع شده بود، یک بار دیگر عکس برگردان آن جدال و سازماندهی بزرگی بود که در پشت صحنه حکومتی و برای قبضه حاکمیت توسط بازار، ارتجاع مذهبی، بازجوها و فرماندهان تازه تاجر شده سپاه جریان داشت. ببینیم جدال بر سر تصرف موسسه انتشاراتی کیهان که بازتابی بود از نبرد بر سر قدرت در پشت صحنه، چگونه دنبال شد و چگونه می توان سرنوشت این مرحله از حیات روزنامه کیهان را با سرنوشت این مرحله از نبرد قدرت درحاکمیت گره زد و سرانجام قطعی خط مشی کنونی کیهان را با سرانجام توطئه ها، که به کودتای 22 خرداد رسید، در پیوند دید. پس از محمد خاتمی- در سال 62، مرحوم شاهچراغی نماینده دامغان در مجلس، سرپرست کیهان شد. در این دوره، سران موتلفه اسلامی و روحانیت مبارز هنوز در حاشیه دستگاه دولتی بودند و سرگرم کارشکنی علیه دولت موسوی و زمینه چینی برای دوران پس از آقای خمینی. هنوز کیهان، یکپارچه در خط دولت میرحسین موسوی بود. در اسفند 64 شاهچراغی در جریان سقوط هواپیمائی که در آسمان اهواز مورد حمله موشکی عراق قرار گرفت و سرنگون شد، کشته شد. شاهچراغی از سوی محمد خاتمی که سرپرست برگزیده کیهان از سوی آیت ا لله خمینی بود، به عنوان نماینده وی در کیهان عمل می کرد. کشته شدن حجت الاسلام شاهچراغی، که اهل قلم و ادبیات بود، در آن زمان تغییری در هویت کیهان نتوانست ایجاد کند. حیات مطبوعاتی روزنامه کیهان، با همان هویت دفاع از دولت موسوی ادامه یافت و درهای آن به روی سران بازار و رهبران موتلفه اسلامی و روحانیت مبارز بسته ماند. حتی وابستگان به آیت ا لله مهدوی کنی نیز در این دوره نتوانستند دستی از آستین در آورند. به همین دلیل، جانشینان شاهچراغی در این مرحله، ادامه دهنده سیاست او و وابسته به جناح دولت و خط امام بودند.
در سال 65 ابراهیم اصغرزاده، که مدتی نقش سخنگوئی و رهبری دانشجویان دفتر
تحکیم وحدت را بر عهده داشت قائم مقام فرهنگی کیهان و
پس از درگذشت آیت الله خمینی، وقتی میرحسین موسوی خانه نشین شد و محمد خاتمی زیر فشار آیت الله جنتی و بحث های فلج کننده با حسین شریعتمداری که به نمایندگی از جنتی با خاتمی مذاکره می کرد ناچار به استعفا از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تکلیف این نیروهای 10 سال اول پیروزی انقلاب 57 محتوم تر از آن بود که بتوان دچار خوش خیالی شد. این توازن شکننده که تا درگذشت آیت الله خمینی حفظ شده بود، درست مانند وضعی بود که ترکیب چندگانه حاکمیت و رهبری و هدایت ارگان های قضائی، مذهبی، نماز جمعه ها، نمایندگی های ولی فقیه و... داشتند. در این دوران، یعنی تا آستانه درگذشت آیت الله خمینی، همانند ترکیبی که در دولت و مجلس وجود داشت، ترکیبی از توافق های جناحی، سردبیری کیهان را نیز برعهده داشت. در حالی که فردی به نام "محمد اصغری" جانشین شاهچراغی شده بود، اما قائم مقام فرهنگی این موسسه "ابراهیم اصغرزاده" از دانشجویان خط امام بود و شمس الواعظین، عضو شورای سردبیری روزنامه کیهان. در آستانه درگذشت آیت الله خمینی، که با کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 به استقبال آن رفته بودند، جابجائی نیروها و مهره چینی های ارتجاع مذهبی و سرمایه داری قدرتمند بازار در تمام سطوح مملکت تشدید شد. شکست در جنگ، تضعیف موقعیت جسمانی، سیاسی و روحی آیت الله خمینی زمینه را برای این یورش سریع و خزنده فراهم ساخته بود. سرمایه داری تجاری که خود را آماده اعلام تشکیلات وسیع حزبی خود، تحت عنوان "موتلفه اسلامی" می کرد، در گرما گرم این مهره چینی، در سال 67، مهدی نصیری، سردبیر بعدی نشریه ارگان نیروهای فشار بنام "صبح" را به جمع شورای سردبیری کیهان اضافه کرد. او که مدتی از شهر قم با کیهان همکاری داشت و در میان روحانیون دست راستی چرخیده بود، در حقیقت نماینده این طیف از روحانیون در کیهان شد. روحانیونی که یک سر آنها به حجتیه بند بود و سر دیگرشان به بازار! آغاز افول موقعیت آیت الله منتظری در دستگاه حکومتی و دور شدن قطعی آیت الله خمینی و آیت الله منتظری از یکدیگر و عروج ستاره روحانیون وابسته به ارتجاع، در همین فعل و انفعالات کیهان نیز کاملا مشهود بود. مهدی نصیری، بعدها، در یک مرحله شاکی خصوصی بسیاری از مطبوعات غیر حکومتی و غیر دولتی شد، و در مراحل بعدی در کنار گردانندگان زندان ها و بازداشتگاه ها، سراز بازداشتگاه های مخفی وزارت اطلاعات و امنیت و سپس لانه های تیمی گروه های فشار درآورد و نشان داد، که با کدام انگیزه و با یاری و توصیه چه نیروهائی از قم به تهران و کیهان راه یافته بود تا به کادر ضد فرهنگی ارتجاع و بازار تبدیل شود. چرخش به راست در کیهان، پس از درگذشت آیت الله خمینی، به سرعت در تمام ارگان های حکومتی ادامه یافت. دسته بندی های جدید، که با ورود مهدی نصیری به کیهان به تقویت جناح راست ختم شده بود، باعث شد تا ابراهیم اصغرزاده استعفا داده و کیهان را ترک کند. در این دوران، محمد اصغری علنا رهبری جناح راست را در کیهان برعهده گرفت و دستش را با حمایت موتلفه اسلامی و روحانیت مبارز از آستین درآورد. اختلافات و تصفیه ها، به سود جناح ارتجاع در کیهان ادامه یافت. پس از مدتی، بقیه اعضای شورای سردبیر کیهان، با اسامی تهرانی، خانیکی، غفاری و شمس الواعظین نیز مشمول تصفیه ها شدند و کیهان را ترک کردند. تقریبا تمامی آنها، در دوره شکوفائی مطبوعات دوم خردادی بخش مهمی از روشنفکران دست به قلم مذهبی را تشکیل دادند که یا مستقیما مطبوعات جدید و غیر حکومتی را هدایت و رهبری می کردند و یا در این مطبوعات قلم می زدند. آنها پس از طی دوره 10 ساله دوم انقلاب، در آستانه دهه سوم انقلاب به صحنه بازگشتند. اما، این بار با کوله باری از تجربه! این دوران را باید دوران بازنگری و به هوش آمدن روزنامه نگاران تازه کار، مذهبی و جوانی ارزیابی کرد، که پس از یک دوره نسبتا طولانی سرگیجه بین جناح های حکومتی، عده ای به روشنگری مذهبی گرویدند و بی پرده آن را بیان داشتند و عده دیگری فرصت طلبانه در جناح رو به قدرت انحصاری جائی برای خود یافتند. در راس همه آنها، در این مرحله "مهدی نصیری" قرار داشت. این تابلوی کوچکی بود که در همین دوران، اما در خفا، در تمام سطوح حکومتی جریان داشت. این بار نیز "کیهان" جزئی بود از یک کل! پس از استعفای دسته جمعی شورای سردبیری کیهان، که با تحریکات و توطئه های بی امان روحانیت مبارز و موتلفه اسلامی اجتناب ناپذیر شده بود، راه برای امثال مهدی نصیری ها که از قبل و با همین منظور به کیهان برده شده بودند، هموار شد. مسئولیت سردبیری روزنامه کیهان، به "مهدی نصیری" رسید که از سابقه روزنامه نگاری او، که در واقع با حضور در کیهان شروع شده بود، فقط حدود دو سال می گذشت! او متولد 1342 بود و مدرسه را فقط تا سال اول راهنمائی خوانده بود. مدتی در دامغان، بین روحانیون حوزه این شهر چرخیده و بعد هم در قم تا سال 66 درس مذهبی خوانده بود. بعد از مدتی، عده دیگری به جمع سردبیری کیهان پیوستند، از جمله پرویز رئوف منش، علی اکبر کسائیان و حجت الاسلام محمد علی معلی. در این دوران است که کادرهای درجه اول بازجوئی های اوین و گوهردشت و تواب سازان نفرت انگیز قزل حصار، بعنوان کادرهای مطبوعاتی، پس از قتل عام زندانیان، دست های خون آلودشان را شسته و مستقیما راهی روزنامه ها و رادیو تلویزیون شدند. وزارت اطلاعات و امنیت و گردانندگان یک دهه جنایت در زندان های جمهوری اسلامی، به روزنامه ها آمدند، تا ایران را "اوین" کنند. تهیه پرونده برای روشنفکران ایران که به دلیل عدم وابستگی به احزاب سیاسی سر از زندان در نیاورده بودند، به ویژه در روزنامه کیهان آغاز شد و بازی با حیثیت و آبروی افراد در مطبوعات به صورت یک روند رو به ترور و قتل آغاز شد. ستیز با کانون نویسندگان و هر حرکتی که روشنفکران برای احیای آن می کردند با مقاومت توطئه آمیز همین گروه در روزنامه کیهان روبرو بود. در عالی ترین سطوح مملکتی نیز، وزارت ارشاد اسلامی را موتلفه اسلامی فتح کرد و یک عضو رهبری آن، "مصطفی میرسلیم"، در راس آن قرار گرفت. خاتمی که از راس وزارت ارشاد کنار رفته بود خانه نشین شد. تلویزیون نیز به تصرف علی لاریجانی درآمد. لاریجانی از دفتر سیاسی سپاه مستقیما به تلویزیون فرستاده شده بود. این انتصاب را باید آغاز گام های عملی و بلند سپاه برای تصرف قدرت حکومتی، پس از آیت الله خمینی تلقی کرد. باز هم کیهان، تابلوی کوچکی از تابلوی بزرگ تر شد. حوادث سالهای پس از درگذشت آیت الله خمینی که با قتل های سیاسی آغاز شد، نشان داد که قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367 با این قتل ها در پیوند بود. دوره دهساله دوم جمهوری اسلامی، دوره تسلط جنایتکاران بر ارکان قضائی- فرهنگی کشور بود. در تمامی جنایاتی که در این دوره علیه فرهنگ و ادب ایران و هنرمندان کشور و شخصیت های سیاسی از مرگ جسته ایران روی داد، دست این عوامل در کار بود. سر به نیست شدن برخی روزنامه نگاران، مترجمین، محققان، توطئه سقوط مینی بوس نویسندگان به دره آستارا، سردر آوردن سعیدی سیرجانی از بازداشتگاه های مخفی وزارت اطلاعات و امنیت، ربودن فرج سرکوهی از فرودگاه مهرآباد و آوردن او به مصاحبه مطبوعاتی همین فرودگاه و سرانجام قتل های زنجیره ای دوران ریاست جمهوری خاتمی، کتک زدن وزرای کابینه خاتمی، آتش زدن کتابفروشی ها و سینماها و... همه یک سلسله رویدادهای زنجیره ای اند که سرانجام نیز به حاکمیت سپاهی ها و تشکیل دولت 8 ساله احمدی نژاد انجامید. وقتی احمدی نژاد نشان لیاقت در روزنامه نگاری را به سینه حسین شریعتمداری نصب کرد و شال قهرمانی را به گردن سرلشگر فیروز آبادی انداخت، تراژدی پشت صحنه به روی صحنه آمد. دهه دوم جمهوری اسلامی با مبارزه باصطلاح فرهنگی و قلمی، ظهور انصار حزب الله و امثال الله کرم، حاج بخشی و مسعود ده نمکی و راه افتادن نشریاتی نظیر "شلمچه" و "لثارات حسین" آغاز شد که همگی با نیرنگ جذب نیروهای بسیجی و از جنگ برگشته پشت اسامی جبهه ها و عملیات جنگی دوران جنگ 8 ساله پنهان بود. آنها، پس از انتخابات پنجمین دوره مجلس اسلامی و بیم و هراسی که سرمایه داری تجاری، فرماندهان سپاه و ارتجاع مذهبی تحت تاثیر این انتخابات گرفتار آن شده بودند، تشویق به گسترش عملیات شدند و خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده کردند. در بزرگ ترین توطئه ها و مقابله های ضد مردمی آستانه انتخابات ریاست جمهوری معروف به "دوم خرداد" دست گردانندگان روزنامه کیهان آلوده بود. ساختمان سابق "زن روز"، در موسسه انتشاراتی کیهان به ستاد عملیات تبدیل شد. فرمانده وقت ضد اطلاعات نیروهای انتظامی- سردار نقدی-، سرتیبپ ذوالقدر فرمانده وقت بسیج، سرتیپ ضرغامی فرمانده بعدی صدا و سیما و... به این ستاد وصل شدند. سرتیپ ضرغامی که معاونت سینمائی وزارت ارشاد اسلامی را بر عهده داشت، فیلمبردار شوهای زیر شکنجه زندان اوین بود و این تنها تجربه سینمائی او بود. او با استفاده از همین تجربه، فیلم تظاهرات صحنه سازی شده شب عاشورا را در جریان انتخابات دوم خرداد علیه خاتمی و به نفع ناطق نوری تهیه کرد تا بلکه با فتوای روحانیون قم، صلاحیت خاتمی برای انتخابات لغو شده و ناطق نوری به ریاست جمهوری برسد! نه تنها پیش از انتخابات ریاست جمهوری، بلکه در تمام دوران پس از این انتخابات، "کیهان" ستاد توطئه و عملیات جنایتکارانه بود. این پدیده کم و یا بی سابقه، که سرپرست یک روزنامه چنین نقشی در یک کشور بر عهده داشته باشند، به گونه ای است که بعدها در مطبوعات غیر حکومتی و نشریات متمایل به دولت خاتمی نیز، به این نقش اشاره مستقیم کردند و این ممکن نشد جز در سایه قدرت کم نظیری که سپاهی ها و بیت رهبری خامنه ای پیدا کردند. شاهدیم که علیرغم همه افشاگری هائی که درباره کیهان و شریعتمداری شد او تحت حمایت خامنه ای، مجتبی پسرش و احمد جنتی پدرخوانده توطئه های خونین در جمهوری اسلامی بر سر کار ماند. در این دوره نیز، کیهان نمونه ای از مقاومت ارتجاع و سرمایه داری بازار در برابر تحولات و خواست مردم شد. در دهه دوم جمهوری اسلامی و حتی علیرغم حادثه بزرگ انتخابات دوم خرداد نیز امام جمعه های مرتجع دست نخورده باقی ماندند، روسای قوه قضائیه یکی مسند را به دیگری تحویل داد اما همه درچارچوب وظائفی که بیت رهبری برای آنها تعیین می کرد حرکت کردند. همین سرنوشت را برای مجلس و رئیس آن نیز توانستند پس از مجلس تاریخی "ششم" رقم بزنند. قوای انتظامی در خدمت همین قدرت تصفیه و بازسازی شد و از میان فرماندهان سپاه نیز آنها که بیم نا همخوانی شان می رفت از صف بیرون کشیده شده و به خانه بازگردانده شدند و آنها که همسو با قدرت و سیاست های جنگی بیت رهبری بودند تا فرماندهی کل سپاه و گردان ها و پایگاه های سرکوب برکشیده شدند. پایگاه هائی که هر اندازه نظام از مردم دور شد و مردم ناراضی تر از حکومت، بر شمار آنها تحت عنوان "سیاست های راهبردی" افزوده شد. کیهان آتش تهیه تمام این توطئه ها را تهیه کرد. هنوز بسیاری بر این عقیده اند، که هر نوع تغییری در مدیریت و خط مشی کیهان و تغییر ترکیب شورای نگهبان و امام جمعه های تهران، بشارت دهنده تصمیمات بزرگ تر در راس حاکمیت است. با این ارزیابی نمی توان مخالف بود! آنها که خود را نماد حکومت الهی می دانند، حتی علیرغم فاش شدن دست آنها در انواع جنایات و همچنین فاش شدن نفوذ سازمان های جاسوسی غرب و اسرائیل در میان آنها، هنوز ارگان قدرت را در اختیار دارند. به پناهنده شدن برخی فرماندهان سپاه به غرب، پس از لو رفتن ارتباط آنها، به افشای محرمانه ترین اسرار نظامی و اتمی جمهوری اسلامی در سالهای اخیر و ... نگاه کنید. و همه این رد پاها، هر بعد از ظهر، در صفحات روزنامه "کیهان" منعکس است. "کیهان" مانند حاکمیت ارتجاع و بازار، یک دوره کامل 10 ساله را به صورت غیر آشکار و یک دوره 10 ساله نفوذ و جاگیری را بصورت آشکار طی کرد. پس از درگذشت آیت ا لله خمینی، کسانی که برای تکمیل کادر تحریریه کیهان یا تکمیل هیات شورای سردبیری اعزام شدند، اغلب دورانی را به بازجوئی در زندان ها و جنگ در کردستان و یا ماموریت های امنیتی اشتغال داشتند و یا مسئول ایدئولوژیک زندان ها (تواب سازی) بودند. همین مسیر را مجلس هفتم و هشتم طی کرد و اکنون فراکسیون عاملین ترور و انفجار و قتل و جنایت و اعدام در مجلس هشتم فراکسیون دارند. امثال "حسین فدائی" یا "کوچک زاده" و یا "روح الله حسینیان" و نمونه های دیگر. خانه تکانی قطعی کیهان از بقایای دانشجویان خط امام، طیف چپ مذهبی و نواندیشان دینی، پیش زمینه همین تصفیه در تمام نهادهای نظامی و سیاسی طی همه سال های پس از درگذشت آیت ا لله خمینی بود. و این تصفیه اکنون از کودتای خرداد 88 علیه موسوی عبور کرده و پشت سر خود چندین دوجین زندانی سیاسی را باقی گذاشته که همگی کارگزاران دهه اول جمهوری اسلامی بودند و برخی نور چشمی آیت الله خمینی. همان گونه که در تمام ارگان های حکومتی، گام به گام تصفیه ها پس از درگذشت آیت الله خمینی صورت گرفت، در کیهان نیز، گام به گام همین مسیر طی شد. همانگونه که اعتبار روحانیت و ارگان های غیر نظامی و سپس ارگان های نظامی مانند سپاه و بسیج در آغاز دهه سوم جمهوری اسلامی سقوط کرد، تیراژ روزنامه کیهان نیز سقوط کرد. همان بی اعتمادی مردم به نظام، در بی اعتنائی به روزنامه کیهان جلوه کرد. تا جائی که اخیرا گفته شده است، تیراژ واقعی کیهان به 5 هزار نسخه در روز رسیده است. روزنامه ای که تیراژ آن در جریان انقلاب 57 از مرز یک میلیون گذشت و حتی به یک میلیون و 200 هزار نسخه رسید و در سالهای پس از برقراری جمهوری اسلامی و از تب و تاب افتادن وقایع و اخبار انقلاب تیراژ 400 هزار شماره ای خود را تا مدت ها توانست حفظ کند، اکنون به 5 هزار نسخه در روز رسیده است. این همان سرنوشت و پایگاهی است که حکومت در میان مردم دارد. همین است که اکنون نیز، آینده دولت روحانی را در پیگیری آنچه که بر کیهان می گذرد و خواهد گذشت می توان دنبال کرد. کیهان آینه حکومت در جمهوری اسلامی است!
|
|||||||||||||||
|
راه توده 417 3 مرداد ماه 1392