سرمقاله راه توده 515
قطع مناسبات با
امریکا
مبارزه با امپریالیسم
نیست!
در ابتدای پیروزی انقلاب و سقوط رژیم
شاه و بنای جمهوری اسلامی، دو خط در برابر هم قرار گرفتند. یک خط متمایل به
بازگرداندن چرخ انقلاب به عقب و باقی نگهداشتن ایران در چارچوب سیاست "میش و گرگ"
(ایران و امریکا) بود و خط دیگری در تلاش برای دفاع از استقلال ایران. اگر نماینده
خط اول را مهندس بازرگان و بخشی از نهضت آزادی و ملیون بدانیم، نماینده خط دوم شخص
آیت الله خمینی و نزدیک ترین یارانش در حکومت وحزب توده ایران در خارج از حکومت
بود. بحث ما این نیست که چه حوادثی روی داد و بتدریج جمهوری اسلامی به کدام مسیر
رفت که به امروز رسید. بلکه بحث ما اینست که در ابتدا بدانیم وحشت از امریکا و صف
آرائی در برابر آن برای استقلال کشور از کجا آغاز شد و به چه سرانجامی رسید. بویژه
که چند حادثه کودتائی مانند نوژه و طبس و حتی حمله ارتش عراق به ایران نشان داد که
امریکا نمی خواهد استقلال ایران را بپذیرد و می خواهد آب رفته را به جوی باز
گرداند. این دوران، فصل بلندی از تاریخ انقلاب 57 است که تصرف سفارت امریکا درتهران
نیز در دل آن است.
بتدریج و بویژه از نیمه های دهه سوم
جمهوری اسلامی، درحالیکه استقلال ایران پایمال واردات و چپاول کشور می شد، مقابله
با امریکا با هدف دفاع از یکی از عمده ترین شعارهای انقلاب یعنی "استقلال"، که از
آغاز این دهه از محتوای خود خالی می شد، سرعتی نجومی به خود گرفت و تبدیل شده به
شعار نمایشی، ابزاری و حکومتی "مرگ بر امریکا".
درباره این سیر و سرگذشت بسیار باید
نوشت و شک نیست که در تاریخ جمهوری اسلامی به آن پرداخته خواهد شد. آنچه که هدف این
سرمقاله است اینست که آیا امروز، قطع مناسبات با امریکا که بخش عمده ای از پایمال
کنندگان استقلال ایران همچنان به شعار آن چسبیده اند، یک سیاست مترقی و ضد
امپریالیستی است؟ یعنی اگر در ابتدای پیروزی انقلاب چنین محتوائی را داشت، اکنون
دارد؟
تمام دلائل و نشانه ها به این سئوال
پاسخ منفی می دهند. اگر قطع مناسبات با امریکا معنای داشتن سیاستی ضد امپریالیستی
بود، کوبا و بسیاری از کشورهای امریکای لاتین، چین و ... باید همین سیاست را
میداشتند، درحالیکه می بینیم اینگونه نیست و حتی کوبای انقلابی نیز در آستانه گشایش
سفارت خود در امریکا و متقابلا امریکا در کوباست. امروز جمهوری اسلامی به همین نقطه
رسیده است. یعنی نقطه برقراری مناسبات برابر حقوق با تمام کشورهای جهان و از جمله
امریکا، پذیرش تمام میثاق های بین المللی و حرکت در کنار همه کشورهای جهان. طبیعی
است که هر کشور و حکومتی علیرغم داشتن روابط دیپلماتیک، بموجب سمت گیری های سیاسی و
اقتصادی خود و بر حسب موقعیت جغرافیائی اش دارای مناسباتی ویژه با برخی کشورها هست
و با برخی نیست. در برخی اجلاس ها حضور دارد و در برخی عضو است و در برخی حضور نمی
یابد. به برخی کشورها کمک اقتصادی و نظامی می کند و از برخی کشورها تسلیحات نظامی
می خرد و یا می فروشد. اینها مسائلی است جدا از مسئله برقراری مناسبات بین المللی
با همه کشورهای جهان با حفظ استقلال کشور.
وقتی برای نخستین بار راه توده این
مسئله را حدود 8 ماه پیش مطرح کرد، برخی رفقا و دوستان ما معترضانه پرسیدند که
تکلیف مبارزه با امریکا و امپریالیسم چه می شود. ما به آن دوستان که اغلب نیز در
ایران هستند همین مواضع اعلام شده در بالا را توضیح دادیم و امروز قاطعانه تر تاکید
می کنیم که مبارزه علیه امپرالیسم با شعار "مرگ بر امریکا" و تبدیل آن به ابزاری
برای انقلابی نمائی و در عین حال داشتن سیاست های اقتصادی و اجتماعی و منطقه ای در
خدمت قدرت های جهانی متفاوت است. می توان پای مرغ را بست و همسایه را دزد خطاب
نکرد. مهم اینست که مردم ایران بدانند چگونه از استقلال کشور در برابر هر قدرتی
دفاع کنند و این دفاع الزاما دفاع نظامی نیست. مهم اینست که مردم حکومت را در خدمت
خود و استقلال کشور بدانند. مهم اینست که قدرت نظامی کشور را نه در جهت سرکوب مردم
و حمایت از بزرگترین چپاول ها و غارت ها و انتقال دهها میلیارد دلار به غارت رفته
کشور در حساب های بین المللی و ماجراجوئی های منطقه ای، بلکه در خدمت تولید و رفاه
عموم مردم بدانند. در اینصورت است که دفاع از استقلال ملی ماهیت واقعی خود را پیدا
می کند و هیچ نیازی به ترس از مناسبات دیپلماتیک و برابر حقوق با امریکا و یا هر
قدرت دیگری نمی بینند! |