لبنان
مقدمه ای برای فاجعه بزرگتر
حزب الله لبنان را سلول های نظامی وابسته به سپاه
پاسداران
در چارچوب یک سیاست جنگی به ماجراجوئی کشاندند و این
همان چیزی بود که امریکا و اسرائیل می خواستند.
آنچه در لبنان می گذرد مقدمه ایست بر
فاجعه بزرگتری که در کمین ایران است. این عریان ترین و کوتاه ترین تفسیری است
که می توان در باره بمباران گسترده لبنان ارائه داد و به همین دلیل و در کنار
بیان فاجعه انسانی و ویرانی که بمباران لبنان به بار آورده، باید هنوز به آینده
اندیشید و راه حلی برای جلوگیری از وقوع آن آینده پیدا کرد. آینده ای که از 11
سپتامبر در نیویورک آغاز شد و راه توده ساعاتی پس از آن، در اطلاعیه ای کوتاه،
آن را "رایشتاک قرن 21" اعلام داشت. جهان به سمت نتایج حریق در رایشتاک قرن 21
می رود و این همان نکته بسیار مهمی است که حاکمیت جمهوری اسلامی هنوز از درک آن
ناتوان است. گرچه در بدنه همین حاکمیت و بویژه کسانی که زیر تیغ حاکمیت کنونی
قرار دارند، درک 11 سپتامبر قوی تر و منطبق تر با واقعیت است، تا تخیلات
بیمارگونه، جاه طلبی های جنون آمیز و حادثه جوئی های ایران برباد ده حاکمیت
باصطلاح یکدست. حاکمیتی در خواب و خیال تبدیل شدن به قدرت اتمی و یک قطب رقیب
برای جهان یک قطبی کنونی!
اگر آنچه حسین شریعمتداری، نماینده رهبر
در روزنامه کیهان، در مصاحبه اخیر خود با مجله نیوزویک، بعنوان دیدگاه های رهبر
مطرح کرده واقعا همان باشد که او ادعا کرده است، قطب فاجعه در بیت رهبری است.
بزرگترین خطای حاکمیت
یکدست کوبیدن بر طبل جنگ بود و هست. این همان عرصه ایست که حادثه سازان 11
سپتامبر خواهان آن بودند و هستند. در اولین سرمقاله راه توده که پس از اعلام
رئیس جمهور شدن احمدی نژاد انتشار یافت، با صراحت نوشته شد که اکنون زمان آن
رسیده است که عمیقا به این نکته بیاندیشیم که احمدی نژاد و آنها که او را به
ریاست جمهوری رساندند، برای تحقق کدام اهداف چنین کردند. یعنی، این رئیس جمهور
و کابینه نیمه نظامی او برای تحقق چه سیاستی بر سر کار آمده است. این که چگونه
تقلب شد و یا اینکه چگونه می خواهند سرکوب داخلی را گسترش دهند مهم هست و باید
هم به آن اندیشید، اما پیش از آن باید به آن سیاست استراتژیکی فکر کرد که این
تقلب، سرکوب سیاسی و کابینه نظامی- امنیتی در خدمت آنست. به همینگونه، در
ارتباط با فعالیت های اتمی در ایران نیز راه توده با اعتقاد کامل نوشت که این
فعالیت نیز نمی تواند جدا از آن استراتژی باشد که دولت یکدست حاصل آنست. در
سرمقاله شماره 80 راه توده که لینک آن را در پایان همین سرمقاله می آوریم نیز،
پیش از آغاز تهاجم به لبنان و در واقع گشوده شدن جبهه جنگ با ایران از سنگر
لبنان نوشتیم، که نبرد میان دو سیاست "اصلاحات و حفظ کشور" و "نظامی گری برای
رهبری جهان اسلام" سرانجام سیاست دوم، پس از 8 سال مقابله با جنبش اصلاحات
پیروز شد و قدرت را بدست گرفت.
ادامه
---------------------------------------------------------------------
قزل قلعه
قتلگاه 6 هزار زندانی سیاسی
و زندان 60 هزار فعال سیاسی
این از نادرترین عکس های باقی مانده از زندان قزل قلعه
تهران است. قلعه ای قديمی در خارج تهران در سال های پیش از کودتای 28 مرداد، که
بعدها که تهران گسترش یافت در قلب تهران جای گرفت و تا اوائل دهه 1350 نیز از
آن برای بازجوئی و شکنجه زندانیان سیاسی استفاده می شد. این قلعه در زمان سلطنت
قاجاریه برای انبار مهمات ساخته شده بود و تا زمان رضا شاه نيز انبار مهمات
بود. در زمان محمد رضا شاه چون ارتش نيازی به انبار مهمات در داخل شهر نداشت آن
را انبار اشيای كهنه مثل ميز و صندلی كردند. قزل قلعه یا "قلعه سرخ" در يكی از
كوچه های امير آباد تهران در منطقه عباس آباد قرار داشت.
ارتش اين ساختمان و قلعه را در اختيار تشكيلات امنیتی سرلشکر بختیار فرماندار
نظامی تهران، پس از کودتای 28 مرداد قرار داد. حتی تا مدتی پس
از جشن های تاج گذاری و جشن های شاهنشاهی محمدرضاشاه نیز از آن برای به زندان افکندن سیاسیون
استفاده کردند.
رئیس داخلی آن گروهبان ساقی (معروف ترین زندانبان ایران طی 3 دهه) بود و رئیس
آن تا پایان عمر خونین این قلعه با سرهنگ عصار بود. سرهنگی از خانواده ای مذهبی
که در جوانی، وقتی هنوز سروان ارتش بود با حکم دستگیری آیت الله خمینی به قم
رفت و او را به تهران آورد و زمانی که او را برای تبعید به ترکیه می فرستادند
این سروان عصار بود که آیت الله خمینی را تا پلکان هواپیما بدرقه کرد. نام این
همراهی بدرقه نبود. بعدها آیت الله خمینی در یکی از اولین سخنرانی های بعد از
انقلابش، در ارتباط با اعدام وی، اشاره به این بدرقه تحقیرآمیز کرد و گفت: "آن
فرد(عصار) یک فضولی کرده بود.) آن فضولی عملی اوباش گرانه در فرودگاه مهرآباد و
هنگام سوار شدن آیت الله خمینی به هواپیما بود. پس از این عمل
اوباشگرانه و در اشاره به سرکوب شورش 15 خرداد، عصار از آیت الله پرسیده بود:
حالا کجا هستند یارانت! و خمینی پاسخی تاریخی به وی داده بود: "آنها در
گهواره اند"! 15 سال بعد همین یاران در گهواره بزرگترین نقش را در انقلاب 57
ایفاء کردند و سرهنگ عصار را نیز همان ها دستگیر کردند.
آنچه در اين قلعه و حمامش اتفاق افتاد يكی از شرم آورترين گوشه های تاريخ بشريت
است.
بيش از 6 هزار نفر در اين زندان و زير شكنجه ها جان دادند و بيش از 60 هزار نفر
نيز در طول عمر اين زندان در آن شكنجه و زندانی شدند. حمام اين قلعه كه اتاق
شكنجه بود و به حمام نيز معروف بود تا پایان عمر این زندان بوی خون می داد.
قصه تلخ و خونین اختناق و استبداد، سرکوب و دیکتاتوری درایران فصول و گوشه هائی از این
دست کم ندارد و آنها که پشت بند 209 سپاه و وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری
اسلامی در زندان اوین سنگر گرفته اند یا از این تاریخ و سرانجام آن بی خبرند و
یا می دانند و تصور می کنند سرنوشت اختناق با نقاب مذهب ابدی است و یا پایان آن
اینگونه نیست. سرنوشت زندان قزل قلعه همان بود که سرنوشت زندان اوین خواهد شد.
بر رئیس و فرمانده داخلی و خارجی اوین نیز همان خواهد رفت که بر رئیس و فرمانده
قزل قلعه رفت. شاهرخ مسکوب شاهنامه را در همین زندان به زندانیان آموخت، مرتضی
کیوان از همین زندان به میدان تیرباران برده شد، هوشنگ تیزابی نیز از همین قلعه
سرخ عبور کرد. حتی شادروان فروهر و به آذین نیز آن را دیدند و در آن بسر بردند.
خسرو روزبه نیز در همین زندان با گروهبان ساقی چهره به چهره شد!
در ابتدای دهه 1350 شاه فرمان تخریب این زندان و تبدیل آن به میدان تره بار را
صادر کرد تا این بخش از تاریخ خونین سلطنت او از برابر دیدگان حذف شود. قزل
قلعه را کوبیدند و آن را برای مدتی تبدیل به میدان تره بار هم کردند، اما قزل
قلعه، برخلاف تصور شاه از ذهن تاریخ استبداد و دیکتاتوری حذف نشد و می بینید که
امروز، پس از 30 سال و برای نسل جدید ایران که در پی تاریخ سیاسی- مبارزاتی
ایران است، شرح پر نکبت این زندان ادامه دارد تا امروزی ها بدانند، بر دیروزی
ها چه گذشت. پس از فرمان درهم کوبی قزل قلعه توسط شاه، مطبوعات اجازه یافتند از
محوطه بیرونی قزل قلعه خالی، ساعاتی قبل از درهم کوبی آن عکس بگیرند و خبر
تبدیل آن به میدان تره بار را منتشر کنند. تا آن زمان هیچ عکسی از قزل قلعه
نگرفته بودند زیرا مانند حریمی امنیتی که امروز برای زندان اوین تعیین کرده اند،
در آن دوران نیز برای زندان قزل قلعه حریم امنیتی تعیین کرده بودند. اگر شخصی و یا عکاسی می
خواست با جان خود بازی کند، هوس عکس از قزل قلعه به سرش می زد.
در اینصورت بر او همان می رفت که بر زهرا کاظمی خبرنگار عکاس بین المللی هنگام
گرفتن عکس از زندان اوین رفت.
درباره شرح این زندان می توانید مراجعه کنید به یادداشت های "افسانه ما" و یا
"مهمان این آقایان" که بصورت دنباله دار در راه توده منتشر می شود.