حاکميتي که با سياست
توليد سلاح اتمي، بستن کامل فضای سياسي کشور و انديشه رهبری شيعيان جهان قدرت را
قبضه کرده، تا آنسوی مرزهای تحميل جنگ جديدی به مردم ايران پيش خواهد رفت؟ خيانت به
آرمان های واقعي انقلاب 57 تا مرز برباد دادن بخشي از خاک ايران و سپردن دوباره
مقدرات کشور بدست قدرت های بزرگ امپرياليستي و در راس همه آنها "امريکا" ادامه
خواهد يافت؟
اين دو سئوال، گرهي
ترين و ريشه ای ترين پرسش ها در باره رويدادهای کنوني ايران است، که از کنار آن ده
ها سئوال و پرسش ديگر، چون شاخه های کوچک و بزرگ يک درخت تنومند روئيده است.
شواهد و قرائن
بسياری برای اثبات اين نظر وجود دارد که حاکميت کنوني تا نيمه راهي پيش رفته که
بازگشت از آن بسيار دشوار است و چنين چرخشي با از هم پاشيدگي بسياری از ساختارهای
کنوني جمهوری اسلامي و حذف چهره های مهم هدايت کننده اين سياست از صحنه سياسي کشور
همراه خواهد بود. به همين دليل، سکانداران اين سياست با انواع مانورها و طرح انواع
جنايات سعي خواهند کرد اين مسير را تا پايان طي کنند، حتي به قيمت جنگ و ويراني.
اين فاجعه را سياست امريکا کامل مي کند. يعني دامن زدن به فضای جنگي و حمله نظامي
برای تقويت هر چه بيشتر موقعيت نظامي ها و جنگ طلبان در حاکميت جمهوری اسلامي، زيرا
آن ها به اندازه کافي تجربه دارند که بدانند در پايان هر جنگ آنها که بايد پشت ميز
مذاکره بنشينند نظامي ها و جنگ افروزان اند. بدين ترتيب امريکا مي داند که برای
تبديل جمهوری ايران به نظامي شبيه نظام حاکم بر پاکستان و يا حتي موزائيکي کردن
ايران و تقسيم آن ميان گروه بندی های نظامي- قومي آينده (شبيه آنچه در يوگسلاوی
انجام شد) بهترين سياست، همانا تحميل سياست جنگي، تشويق پنهان سرکوب داخلي و دفاع
از حقوق بشر در ظاهر، بردن سياست به پشت پرده، محروم ساختن مردم از آگاهي، دامن زدن
به بحران اقتصادی - اجتماعي حاکم است. طي يکسال گذشته، گام های کوچکي که در گذشته
در اين عرصه برداشته شده بود، به گام های چند فرسنگي تبديل شد و ايران با سرعتي
باور نکردني به لبه پرتگاه کنوني رسيده است.
بنابراين پرسش های
مکرر در باره اشکال مختلف و محتمل حمله نظامي امريکا به ايران و يا کيفيت و توان
واقعي اما پنهان در پشت رجزخواني های سرمداران سياست اتمي - جنگي در جمهوری اسلامي
اهميت دارند، اما نه تا حد دست يابي به پاسخ دو سئوال بالا و شناخت کامل از آنها.
در غير اينصورت چرخ دنده های اين بازی دو طرف همه دل نگران های اوضاع ايران را له
خواهد کرد. در مسير همين شناخت است که مي توان شعارهای ضد امريکائي رهبر و چند
فرمانده سپاهي که اطراف او را گرفته اند و يا روحانيون همسو با آنها را شعارهائي
پوچ و بي اعتبار که عملا جاده صاف کن امريکا برای سلطه بر ايران و يا ويران ساختن
کشور است ارزيابي کرد و فريب لفاظي ها را نخورد. عيدی امين در اوگاندا و صدام حسين
در عراق هم از اين شعارها زياد دادند و عملا جاده صاف کن امپرياليسم شدند. آن مرغي
که انجير مي خورد، نوکش کج است. آن که در مقابل امپرياليسم مي خواهد بايستد نيازمند
سلاح اتمي نيست، بلکه نيازمند حمايت توده های مردم از حاکميت است و توده های مردم
نيز هرگز در طول تاريخ از حاکميتي غرق در بحران، فساد و رشوه، غارت، سرکوب و جنايت
حمايت نکرده اند. نگاه کنيد به کوبا و يا ونزوئلا. نگاه کنيد به گام هائي که دولت
انقلابي و جديد بوليوی با ملي اعلام کردن نفت اين کشور و اعلام کارزار ملي مبارزه
با بيسوادی و نه تشويق و ترويج خرافات و بي سواد و نا آگاهي آغاز کرده است.
بازگشت ممکن
آيا اين سرنوشت
اجتناب ناپذير است و راه چاره ای برای جلوگيری از آن و مقابله با سردمداران چنين
سياستي وجود ندارد؟
با قاطعيت مي توان
پاسخ داد: اين امکان هنوز و همچنان در ايران موجود است و بايد آن را تشويق و
سازماندهي کرد. هر نوع سازماندهي نيز ابتدا از آگاهي سازی مردم آغاز مي شود. يعني
با درهم کوبيدن سد سانسور و کنار زده پرده ای که در برابر ديدگان مردم کشيده اند.
ابتدا مردم بايد بدانند سياستي که حاکميت کنوني پيش مي برد کدام اهداف واقعي را
دنبال مي کند و چرا سياستي ضد ملي و خلاف مصالح کشور و مردم است. سازمان يابي اگر
زيربنائي چنين داشته باشد درهم کوبيدني نيست، زيرا مصالح آن از شناخت سياست حاکميت
مايه گرفته و تا زماني که اين سياست پيش مي رود آگاهي مردم نيز برقرار و رو به
تکامل است. تجربه تظاهرات اول ماه مه امسال در مقابله سفارت سابق امريکا در تهران
نشان داد که زمان کاربرد فريب - حداقل در صفوف کارگران و مزدبران کشور- به پايان
رسيده است. همين که حاکميت نتوانست شعار "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" را به اين
تظاهرات تحميل کند (انگيزه ای که بموجب آن با تظاهرات امسال در مقابل سفارت امريکا
موافقت شده بود) و کارگران شعارهای واقعي خود را سر دادند نشان داد که هسته مرکزی
هر سازماندهي برای تحميل عقب نشيني به حاکميت جنگ طلب آگاهي است. امروز آزادی در
بيان و تشريح سياست حاکم معنا پيدا مي کند. اين بيان که مردم ايران صلح مي خواهند و
نه جنگ، نان مي خواهند و عدالت نه سلاح اتمي. شعار "صلح، آزادی، عدالت" بر اين پايه
استوار است. بايد سد مردمي را در برابر حاکميت کنوني با خواست هائي در چارچوب همين
شعار بنا کرد و مانع تحقق سياست دو گانه ای شد که امريکا و حاکميت کنوني جمهوری
اسلامي بسرعت و از دو سو بسوی آن مي روند.
----------------------------------------------------------
اول ماه مه در
هاوانا
انقلاب
در کوبای غيراتمی پيش می تازد
بجای توليد سلاح اتمي، سرکوب کارگران و تشويق ترور در داخل و خارج،
کوبا به پشت جبهه تامين کننده مهندس، دکتر، معلم، پرستار و تکنسين
در جبهه انقلابي امريکای لاتين تبديل شده است!
«فيدل
كاسترو»
رهبر کوبا روز اول ماه مه
در يك سخنراني سه ساعت و نيمه
که
در ميدان انقلاب هاوانا پايتخت كوبا
اعلام کرد:
رشد
اقتصاد كوبا در سه ماهه نخست سال 2006 از 8/11 درصد سال 2005 به 5/12
درصد رسيده است.»
كاسترو
همچنان
يونيفورم سبز زيتوني خود
بر تن داشت
و نزديک به
دو
ميليون
کارگران کوبائي شرکت کننده در جشن اول ماه مه پای سخنان او ايستادند.
کاسترو
گفت:
«رشد
اقتصادی
در ساخت و ساز 15 درصد، حمل و نقل 8/4 درصد، ارتباطات 9/12 درصد و
تجارت داخلي 30 درصد بوده است.»
كاسترو همچنين تلاش كارگران در زمينه توليد شكر را ستود و تاكيد كرد كه
فراخواني دولت برای
افزايش توليد شكر به دليل بهبود قيمت های
بينالمللي اين توليد است كه از 200 هزار تن 14 فوريه سال گذشته به يك
ميليون 100 تن در 30 ماه آوريل رسيده است. كاسترو همچنين دولت «جورج
بوش» رئيس جمهوری
آمريكا را به پافشاری
در طرحهای
تروريستي برای
سقوط دولت خود متهم كرد و گفت كه برگزاری
مانورهای
نظامي آمريكا در كارائيب برای
ترسانيدن كوبا و ونزوئلاست. |
|