سرمقاله راه توده 620
"ترامپک" های داخلی
به "ترامپ" دخیل بسته اند!
ایران
و جهان در هفته گذشته منتظر سخنرانی دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا و اعلام وی در
پایبندی یا عدم پایبندی ایران- یعنی در واقع امریکا – به برجام بود. پیامدهای سخنان
ترامپ دو رویه داشت. یک رویه آن داخلی است و رویه دیگر آن جهانی و خارجی.
در
عرصه داخلی مخالفان دولت روحانی و برجام خیز بزرگی برای بهره گیری از سخنان ترامپ
برای حمله به سیاست خارجی دولت روحانی برداشته بودند، در شرایطی که وضعیت جسمانی
آقای خامنهای هم روشن نیست. تلاش برای محدود کردن شبکههای اجتماعی و به ویژه
تلگرام، کوشش برای تشدید محدودیت علیه محمد خاتمی، بگیر و ببند در میان
اصلاح طلبان، سخنان تحریک آمیز فرماندهان سپاه، طرح تغییر قانون اساسی و حذف
رئیس جمهور و … همگی بخشی از این تلاشها بود که هیچکدام به نتیجه قابل اعتنایی
فعلا نرسیده است. نه خاتمی زیر بار محدودیتها رفت، نه دولت فعلا فیلتر فلهای
تلگرام را پذیرفته است، نه طرح تغییر قانون اساسی با استقبالی توام شد، نه
اصلاح طلبها دربرابر بگیر و ببندها جا زدهاند. در واقع تا آنجا که به سخنان ترامپ
علیه برجام مربوط
میشود جناح راست حکومتی و مخالفان داخلی برجام بیشتر باید پاسخگوی افکار عمومی
بدلیل همسویی با محافل حاکمه امریکا و اسرائیل به عنوان سخت ترین مخالفان برجام
باشند تا طلبکار دولت روحانی.
در
عرصه جهانی برخیها در پشت موضعگیریها و سخنان ترامپ نوعی دیوانگی فردی را
میبینند که گویا عموم نخبگان حاکمه امریکا با او مخالفند و باید منتظر ماند تا
بزودی برکنار شود. در حالیکه طرح او روشن است. ترامپ
میخواهد امنیت جهان و جریان نفت به اروپا و چین را بر هم زند تا اقتصاد و صادرات
آنها را دچار مشکل کند، امنیت سرمایه و سرمایهگذاری را به امریکا برگرداند، چرخ
صنایع آن کشور را به کار اندازد و مشکل بیکاری و کمبود تولید صنعتی و بدهیهای دولت
را حل کند. در این طرح یک جنبه واقع بینانه عمده وجود دارد و آن پذیرش پیامدهای
مخرب تجارت آزاد و صنعت زدایی بر اقتصاد و اشتغال و تولید و صنعت در امریکاست. بر
روی این واقع بینی پوششی از دیوانگی کشیده شده تا بدون آنکه یک جبهه جهانی علیه
امریکا بوجود آورد گام به گام به پیش رود. بنابراین چندان نباید خوش بین بود که
ترامپ بزودی برکنار
میشود یا رئیس جمهوری یک دورهای است. موانعی که دربرابر ترامپ وجود دارد بیش از
آنکه از یک جبهه داخلی نخبگان حاکمه امریکا علیه وی باشد، ناشی از تضادهای این
سیاست و احتمال خطر منزوی شدن امریکا و متحد شدن چین و روسیه و اروپا علیه آن است.
البته محافلی در امریکا هستند که هنوز در چارچوبهای کهنه
میاندیشند و خطر عمده را قدرت نظامی روسیه
میدانند و نه قدرت اقتصادی چین و اروپا. ولی نوع قدرت نظامی روسیه، دکترین جدید
نظامی آن، هزینه بسیار پائینتر تسلیحاتی آن بدلیل دولتی بودن صنایع نظامی، اتحاد
اقتصادی که با چین برقرار کرده است و … همگی به شکلی است که کشاندن روسیه به یک
مسابقه جدید تسلیحاتی به قصد به زانو در آوردن آن کشور را ناممکن و بسیار دشوار
کرده است... ادامه |