سرمقاله 724
حکومت دیگر نمی تواند
مانند گذشته بر مردم حکمرانی کند!
مجموعه حوادثی که در ماه ها و هفتههای گذشته- از شورش آبانماه تا ترور
موشکی قاسم سلیمانی، جان باختن شماری از مردم کرمان در جریان تشییع جنازه
وی و بالاخره سقوط هواپیمای مسافری اوکراین با آتش پدافند سپاه و به خیابان
امدن دوباره مردم و ...- روی داد، همگی نشان می دهد که ایران بتدریج وارد
مرحله نوینی شده است. شعارهایی که این بار با وسعتی به مراتب بیشتر از
گذشته علیه سپاه و رهبر داده شد حاکی از وضعیتی تازه است. همه پردهها میان
مردم، حکومت و رهبر دریده شده و این به شماری جوان و دانشجو یا روشنفکر
محدود نمی شود بلکه همه قشرهای جامعه را فرا گرفته است. حاکمیت هم بنوبه
خود در حال از دست دادن ظرفیتهای مقابله با مردم است. نه زندانها بیش از
این جای دارند، نه بیش از این می توان مردم را بدلیل انتقاد از رهبر تاحد
شعار برکناری او کشتار کرد. آنچه در حال روی دادن است آن است که مردم در
حال تحمیل انتقاد، پاسخگویی و شعار علیه رهبر و کل نظام همچون یک حق هستند،
حقی که تا به امروز از آنها سلب شده و این یک مرحله کیفی تازه است.
همه چیز نشان می دهد که نه حکومت دیگر می تواند مانند گذشته حکومت کند و نه
مردم می خواهند و اجازه می دهند که مانند گذشته بر آنها حکومت شود. هیچکس
نمی تواند بطور قطع پیش بینی کند که این وضع آبستن چه شرایط و چه امکانها
و چه حوادثی است، ولی وضع معلق کنونی آشکارا دوام زیادی نخواهد یافت. آنچه
قطعی است آن است که اگر وضع به همین شکل ادامه یابد ما به سمت یک انفجار
بزرگ اجتماعی خواهیم رفت که در غیاب یک رهبری ملی نه به انقلاب که می تواند
تنها به شورشی کور با پیامدهای غیرقابل پیش بینی ختم شود.تمام
تلاش حکومت هم در همین جهت، یعنی تبدیل کردن جنبش مردم به شورش کور بدون
دادن کمترین اهمیتی به خطرها و پیامدهای آن است. نه تنها احزاب وابسته به
حکومت تحمل نمی شوند، بلکه مقابله کوری با نهادهای مدنی و صنفی و سندیکایی
و کارگری و انجمنهای کارمندان و معلمان و پرستاران و حتی تشکلهای مستقل
صنفی کارفرمایی می شود. نتیجه این مقابله کور حکومتی اکنون در خیابانها
بصورت جنبشی ظاهر شده که خود مردم شعارهای آن را تعیین می کنند و این
جنبهای دیگر از بن بست حکومت است. اگر حکومت به احزاب شناسنامه دار اجازه
حضور در صحنه و فعالیت قانونمند سیاسی را داده بود طبعا آنها اگر مردم را
دعوت به تظاهرات و حضور خیابانی هم می کردند شعارها واهدافی را مشخص می
کردند و کار شاید اینگونه که اکنون شده، به پاره شدن همه پردههای میان
حکومت و مردم نمی کشید. البته در انصورت باید خطر از دست رفتن بخشی از قدرت
پذیرفته می شد. ولی حالا با مردمی مواجهند که خود شعارهای خود را می دهد و
هیچ حزبی هم وجود ندارد که بتوان مسئولیت شعارهای مردم را به گردن آن
انداخت یا بتواند چارچوب هدف ها و خواست های آن را مشخص کند..ادامه |