مراسم شانزدهم
آذر امسال، آن جنبش و جوششی را که در عمق جامعه جریان داشت و شاید به همین
دلیل دیده نمی شد به سطح آورد و آشکار کرد. کابوس فتنه دوباره به خواب
حکومتیانی افتاد که پنج سال بر طبل خوش خیالانه "پایان فتنه" کوبیده بودند
و آن را به خود امید و به مردم وعده می دادند. سخن بر سر بن بستی است که
"نظام" در پی حصر دچار آن شده و وحشتی است که از احتمال شکستن آن جناح راست
را در بر گرفته است. ماجرای "فتنه" برخلاف آنچه هر روز به مردم و به
همدیگر اطمینان می دهند نه تنها جمع نشده، بلکه روز به روز گسترده تر و
وسیع تر هم می شود.
ریشه های آن بن بست و
این وحشت در کجاست؟ چرا ماجرای "فتنه" جمع نمی شود و اصولا جمع شدنی نیست؟
در واقع پرسشی بزرگتر و
عام تر وجود دارد. آیا جنبش های اجتماعی با گذشت زمان نیرو و ظرفیت های خود را از
دست می دهند یا برعکس می توانند نیرو و ظرفیت های جدید کسب کنند؟ نگاهی به همین
مراسم شانزده آذر امسال بیاندازیم. آن کسانی که در تظاهرات و تجمعات دانشگاهی امسال
شرکت کردند یا در جلوی امثال حسین شریعتمداری ایستادند، احتمالا اکثریت آنان در
زمان انتخابات 88 سیزده - چهارده سال داشته و شاید اصلا رای هم نمی توانستند داده
باشند. اینان در زمره نیروهای تازه ای هستند که به جنبش سبز پیوسته اند و خون جدیدی
هستند که به بدنه و اندام آن وارد شده است. یعنی این جنبش هم در حال نیرو گرفتن است
و هم در این جریان نیروهای تازه تری را جذب خواهد کرد. در مقابل تظاهرکنندگان سال
88 یا آن کسانی که در زمان انتخابات 88 دانشجو بودند اکنون همه فارغ التحصیل شده و
بخشی از پیکر اداری یا نظامی دستگاه کشوری یا بدنه کارشناسی بخش خصوصی را تشکیل می
دهند و یا به صف بیکاران پیوسته اند و به هر حال همه آنان بمبی هستند که هر زمان می
توانند منفجر شوند. اگر جنبش سبز در سال 88 یک جنبش عمدتا خیابانی باقی ماند، آنان
که در سال 88 رای شان دزدیده شد و در خیابان ها باتوم و چماق خوردند و به زندان
افتادند اکنون بعنوان کارگر و کارمند و کارشناس و متخصص و پزشک و کاسب و غیره جزیی
از دستگاه سیاسی و اداری و پایه های چرخش دستگاه دولتی و اقتصاد کشور هستند. به
نحوی که اکنون اگر حرکتی اجتماعی دوباره آغاز شود، این جنبش درون بدنه دستگاه اداری
و سیاسی و اقتصادی کشور پایگاهی مستقیم و نیرومند تر از سال 88 دارد.
این حادثه ای بود که در
انقلاب 57 نیز روی داد. انقلاب 57 از یکسو وارث سرکوب جنبش مردم در کودتای 28 مرداد
بود، از سوی دیگر وارث شکست قیام 15 خرداد. آن جوانانی که در سال 32 یا 42 در
خیابان ها سرکوب شدند و شکست خوردند در سال 57 در سنین پنجاه سالگی و چهل سالگی
بودند و تمام گردش دستگاه سیاسی و اداری و اقتصادی و فرهنگی کشور بر دوش آنان بود.
اینکه اعتصاب های اقتصادی و سیاسی در تمام کشور به ناگهان گسترش پیدا کرد ناشی از
آن بود که بدنه دستگاه اداری و اقتصادی کشور را همانهایی تشکیل می دادند که خواست
ها و آرزوهای آنان برای آزادی و استقلال ایران در جنبش های ملی شدن نفت و یا حوادث
1339 تا 1342 سرکوب شده بود.
بدینسان در یک دیالکتیک
تاریخی، ابعاد اثرگذاری جنبش های سیاسی با سرکوب آنها و گذشت زمان نه تنها کاهش نمی
یابد، برعکس گسترش می یابد و در تمام ابعاد و زوایای جامعه ریشه می دواند و آماده
یک جهش بزرگتر بر شالوده یی به مراتب نیرومندتر می شود. بنابراین اثرگذاری جنبش های
اجتماعی همواره از دوران روی دادن آنها بسیار فراتر می رود. هنوز خاطره کودتای 28
مرداد و تبعید و حصر مصدق در نسل و جامعه کنونی ایران زنده است. نسلی که خود، با
پشتوانه ای به مراتب نیرومندتر در راه خواهد بود.